سارا رفت
سارا رفت
تا
از دریچۀ نیمه ماندگارِ خاطرات
چشم به قائم تنهایی هایِ دارا بگذارد . . .
سارا رفت . . .
تا دارا ندار شود . . .
تا از سرش در بیاورد هوایِ آغوش را . . .
تا
با انگشتِ اشاره نشان دهد دراڪولایِ تنهایی را
ڪه به جانِ دارا افتاده است . . .
سارا رفت . . .
تا
دارا را از زندگی منحرف ڪند به
جانبِ سینه بندی ڪه
از خاطرۀ آغوشش ؛ رو به شب هایش باز می ڪند . . .
سارا خطر نڪرد . . .
رفت تا
ماندگار شود در استعاره هایِ شعری ڪه
بی لمسِ معشوق
ڪار دستِ تنهایی های شاعر می دهد . . .
تا
از دریچۀ نیمه ماندگارِ خاطرات
چشم به قائم تنهایی هایِ دارا بگذارد . . .
سارا رفت . . .
تا دارا ندار شود . . .
تا از سرش در بیاورد هوایِ آغوش را . . .
تا
با انگشتِ اشاره نشان دهد دراڪولایِ تنهایی را
ڪه به جانِ دارا افتاده است . . .
سارا رفت . . .
تا
دارا را از زندگی منحرف ڪند به
جانبِ سینه بندی ڪه
از خاطرۀ آغوشش ؛ رو به شب هایش باز می ڪند . . .
سارا خطر نڪرد . . .
رفت تا
ماندگار شود در استعاره هایِ شعری ڪه
بی لمسِ معشوق
ڪار دستِ تنهایی های شاعر می دهد . . .
۵۳۴
۰۴ تیر ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.