غمگینم شبیه زنی
غمگینم شبیه زنی
ڪه تنِ لخت افسونگرش
طلسم خواب شوهر را نمی شڪند. . .
گیر ڪرده ام میانِ خودم
و مردی ڪه آینۀ دقِ زیبایی ام شده
وقتی تجمع او
به انضمامِ این تخت خواب
غریبه ای را در من نتیجه می دهد
ڪه شبیه تمامِ خود آزاری های من است. . .
غم یعنی
بالش نشسته در آغوشِ شوهر
زیر آبِ سینه هایِ مرا زده . . .
و مازوخیسم
چیزی نیست جز بی ڪسیِ من
ڪه رسمیتِ بودنش را
از پشت غریبۀ به خواب رفتۀ ڪنارِ بسترم گرفته است. . .
یڪ جایِ این بی ڪسی
همیشه تن به سنگسار می دهد. . .
وقتی من مانده ام و
آغوشِ خسته زنی غمگین
ڪه حڪمِ مرگش را
همان سنگ هایی
ڪه از مرد به سینه می زد، صادر ڪرده است. . .
ڪه تنِ لخت افسونگرش
طلسم خواب شوهر را نمی شڪند. . .
گیر ڪرده ام میانِ خودم
و مردی ڪه آینۀ دقِ زیبایی ام شده
وقتی تجمع او
به انضمامِ این تخت خواب
غریبه ای را در من نتیجه می دهد
ڪه شبیه تمامِ خود آزاری های من است. . .
غم یعنی
بالش نشسته در آغوشِ شوهر
زیر آبِ سینه هایِ مرا زده . . .
و مازوخیسم
چیزی نیست جز بی ڪسیِ من
ڪه رسمیتِ بودنش را
از پشت غریبۀ به خواب رفتۀ ڪنارِ بسترم گرفته است. . .
یڪ جایِ این بی ڪسی
همیشه تن به سنگسار می دهد. . .
وقتی من مانده ام و
آغوشِ خسته زنی غمگین
ڪه حڪمِ مرگش را
همان سنگ هایی
ڪه از مرد به سینه می زد، صادر ڪرده است. . .
۲.۱k
۰۴ تیر ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.