پارت دوم؟
پارت دوم؟
p2:
بسته رو از توی دست های ا.ت گرفت و به طرف مبل پرت کرد
خنده لثه ایی زد و با قدرت خیلی زیادی به سمت ا.ت رفت
دست هایی که تمام این سه ماه به اندازه جا به جا کردن یه میز کوچیک قدرت نداشتن حالا با عشق زیادی دور ا.ت گره خورده بودن...
نفس هایی که به سختی کشیده میشد حالا خیلی پر از شوق بودن
چشم های خسته ایی که فقط به خاطر ادامه دادن باز بودن الان میشد ستاره ها رو توشون ببینی!!
اون آدم خسته..الان برگشته بود به خونه همیشگیش!
امن..آروم..و پر از عشق))
یونگی با سرعت ا.ت رو توی خونه کشید و بعد از بستن در دوباره خودش رو به ا.ت دوخت.
دست هاش رو از پشت کمر ا.ت کشید و روی دیوار گذاشت
سرش رو به ا.ت نزدیک کرد و بو،سه نرمی به ا.ت هدیه داد..
با آرامشی که تازه به وجود اومده بود زمزمه کرد: ا.تم..تو طلوع و غروب منی)) دیگه ترکم نکن..باشه!؟ یونگی خیلی دوست داره!!
پر از شوق ، عشق و آرامش))
شاید تمام درد های یونگی به خاطر نبودن ا.ت بود
ولی الان..جز یه پسر بچه خوش ذوق..هیچی توی وجودش دیده نمیشه..هیچی!!
بلوبری؟؟؟ نظر و کامنت و لایک یادت که نمیره!؟
آفرین)) حیحی
p2:
بسته رو از توی دست های ا.ت گرفت و به طرف مبل پرت کرد
خنده لثه ایی زد و با قدرت خیلی زیادی به سمت ا.ت رفت
دست هایی که تمام این سه ماه به اندازه جا به جا کردن یه میز کوچیک قدرت نداشتن حالا با عشق زیادی دور ا.ت گره خورده بودن...
نفس هایی که به سختی کشیده میشد حالا خیلی پر از شوق بودن
چشم های خسته ایی که فقط به خاطر ادامه دادن باز بودن الان میشد ستاره ها رو توشون ببینی!!
اون آدم خسته..الان برگشته بود به خونه همیشگیش!
امن..آروم..و پر از عشق))
یونگی با سرعت ا.ت رو توی خونه کشید و بعد از بستن در دوباره خودش رو به ا.ت دوخت.
دست هاش رو از پشت کمر ا.ت کشید و روی دیوار گذاشت
سرش رو به ا.ت نزدیک کرد و بو،سه نرمی به ا.ت هدیه داد..
با آرامشی که تازه به وجود اومده بود زمزمه کرد: ا.تم..تو طلوع و غروب منی)) دیگه ترکم نکن..باشه!؟ یونگی خیلی دوست داره!!
پر از شوق ، عشق و آرامش))
شاید تمام درد های یونگی به خاطر نبودن ا.ت بود
ولی الان..جز یه پسر بچه خوش ذوق..هیچی توی وجودش دیده نمیشه..هیچی!!
بلوبری؟؟؟ نظر و کامنت و لایک یادت که نمیره!؟
آفرین)) حیحی
۲۶.۶k
۰۴ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.