تک پارتی جدید!؟
تک پارتی جدید!؟
همونطور که سرت روی سینهش بود ، به صدایِ همزمانِ ضربان قلبش و نفسش گوش میکردی
با صدایی که از قفسه سینهش میشنیدی شروع به صحبت کرد: این اهنگِ صدای من برای عشق به بقیه نیست..فقط برای توعه..ا.ت!
شنیدن همچین چیزی از طرف برادرت..البته واضح بگم..برادر ناتنیت عجیب بود
دستاش رو دورت حلقه کرد و تورو محکم تر به خودش چسبوند
آروم ادامه داد: این حرف ها برای بیان کردن احساسات درونیه منه! فقط برای تو!
بعد از کمی مکث دوباره شروع کرد: خیلی چیزا ذهنم رو مثل ترافیک شلوغ کرده که باعث میشه دیوونه شم! اما خب..میخوام اینبار به قلبم اعتماد کنم..!!
دست هاش رو روی بازو هات میکشید و آروم طوری که فقط خودت بشنوی زمزمه کرد: توی اعماق ذهنم حک شدی و خب نگفتنش دردناکه برام..
نفسشو آروم بیرون داد و شروع به گفتن حرفاش کرد: تو عم مثل من بیقرار شدی!؟ یا ضربان قلبت نامنظم شد!؟تو عم قلبت لرزید!؟
دستت رو از بین دستش برداشتی و توی چشماش خیره شدی: جونگکوکا..ی..یعنی چی!؟
محکم تر از قبل تورو به خودش چسبوند و سرشو توی گردنت فرو کرد: فقط بگو اگه تو ام اینطوری شدی..اره یا نه!؟ به من و خودت فکر میکنی!؟ فقط بگو آره یا نه؟..همین!!
همینطور که خودشو محکم تر بغلت میکرد ادامه داد: همه توی این مکان لعنتی پژمرده شدن! و من دارم سعی میکنم فقط تورو از دست ندم!!...میدونم شاید شروع ما عجیب باشه..ولی هیجانانگیزه!!..فقط منتظرم رویا هام همراه تو به حقیقت برسه!
بوسه آرومی روی شونهت گذاشت و آروم آروم زمزمه وار ادامه داد: من و تو با هم بالا میریم خیلی بالا.. ولی هیچ وقت به پایین نگاه نمیکنیم))!
آروم، با قلبی پر تلاطم ، بوسه آرومی روی موهای خرمایی رنگِ جونگ کوک زدی ..
کوک با ذوقی که سعی داشت سرکوبش کنه توی گردنت ادامه داد: فکر کنم فهمیدم..تو ام...مثل من..برای بوسهمون عجله داری!؟
اگه آره..پس فکر کنم الان میدونم باید برات چیکار کنم..فهمیدم!!
تو ام درباره خودمون فکر میکنی!؟ فقط جوابم رو بده..اره یا نه!؟
آروم دستشو که رو زانو هات بود گرفتی و با لبخند آرومی بهش خیره شدی
دستتو محکم تر گرفت و با صدای بلند ادامه داد: یه چیزایی در مورد تو..که منو به وجد میاره..تو هم احساس منو حس میکنی!؟ .. انگار جادویی توی این اتاقه! بهم بگو قراره چیکار کنیم))
بعد از خنده های که به لبش اومده بود سرشو نزدیکت آورد و به آرومی گونهت رو بوسید..
«دوست دارم» آرومی زمزمه کرد و بی وقفه شروع به بوسیدنت کرد؛
واو...بهار توی قلب جونگ کوکی شکوفه زد.. و این شکوفه ها رو با لب هاش به لب هات هدیه داد)))
بلوبری کامنت؟لایک!؟
همونطور که سرت روی سینهش بود ، به صدایِ همزمانِ ضربان قلبش و نفسش گوش میکردی
با صدایی که از قفسه سینهش میشنیدی شروع به صحبت کرد: این اهنگِ صدای من برای عشق به بقیه نیست..فقط برای توعه..ا.ت!
شنیدن همچین چیزی از طرف برادرت..البته واضح بگم..برادر ناتنیت عجیب بود
دستاش رو دورت حلقه کرد و تورو محکم تر به خودش چسبوند
آروم ادامه داد: این حرف ها برای بیان کردن احساسات درونیه منه! فقط برای تو!
بعد از کمی مکث دوباره شروع کرد: خیلی چیزا ذهنم رو مثل ترافیک شلوغ کرده که باعث میشه دیوونه شم! اما خب..میخوام اینبار به قلبم اعتماد کنم..!!
دست هاش رو روی بازو هات میکشید و آروم طوری که فقط خودت بشنوی زمزمه کرد: توی اعماق ذهنم حک شدی و خب نگفتنش دردناکه برام..
نفسشو آروم بیرون داد و شروع به گفتن حرفاش کرد: تو عم مثل من بیقرار شدی!؟ یا ضربان قلبت نامنظم شد!؟تو عم قلبت لرزید!؟
دستت رو از بین دستش برداشتی و توی چشماش خیره شدی: جونگکوکا..ی..یعنی چی!؟
محکم تر از قبل تورو به خودش چسبوند و سرشو توی گردنت فرو کرد: فقط بگو اگه تو ام اینطوری شدی..اره یا نه!؟ به من و خودت فکر میکنی!؟ فقط بگو آره یا نه؟..همین!!
همینطور که خودشو محکم تر بغلت میکرد ادامه داد: همه توی این مکان لعنتی پژمرده شدن! و من دارم سعی میکنم فقط تورو از دست ندم!!...میدونم شاید شروع ما عجیب باشه..ولی هیجانانگیزه!!..فقط منتظرم رویا هام همراه تو به حقیقت برسه!
بوسه آرومی روی شونهت گذاشت و آروم آروم زمزمه وار ادامه داد: من و تو با هم بالا میریم خیلی بالا.. ولی هیچ وقت به پایین نگاه نمیکنیم))!
آروم، با قلبی پر تلاطم ، بوسه آرومی روی موهای خرمایی رنگِ جونگ کوک زدی ..
کوک با ذوقی که سعی داشت سرکوبش کنه توی گردنت ادامه داد: فکر کنم فهمیدم..تو ام...مثل من..برای بوسهمون عجله داری!؟
اگه آره..پس فکر کنم الان میدونم باید برات چیکار کنم..فهمیدم!!
تو ام درباره خودمون فکر میکنی!؟ فقط جوابم رو بده..اره یا نه!؟
آروم دستشو که رو زانو هات بود گرفتی و با لبخند آرومی بهش خیره شدی
دستتو محکم تر گرفت و با صدای بلند ادامه داد: یه چیزایی در مورد تو..که منو به وجد میاره..تو هم احساس منو حس میکنی!؟ .. انگار جادویی توی این اتاقه! بهم بگو قراره چیکار کنیم))
بعد از خنده های که به لبش اومده بود سرشو نزدیکت آورد و به آرومی گونهت رو بوسید..
«دوست دارم» آرومی زمزمه کرد و بی وقفه شروع به بوسیدنت کرد؛
واو...بهار توی قلب جونگ کوکی شکوفه زد.. و این شکوفه ها رو با لب هاش به لب هات هدیه داد)))
بلوبری کامنت؟لایک!؟
۳۴.۵k
۰۵ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.