پارت ۳
ذهنم درگیره این بود که امشب قراره چی بشه.. که ...
در باز شد و مامانم اومد داخل دستش یه جعبه بود .. جعبه رو روی تخت گذاشت و ..
م.ا: این و پستچی برات آورده
+:آها .. باشه ممنون
از اتاق بیرون رفت .. که جعبه رو باز کردم ..این ... اینکه ...
+:(جیغغغغغ)
(ویو جونگکوک )
آه .. میتونم صدای جیغ زدنش و تصور کنم .. حتما از هدیه ی که براش فرستادم خیلی خوشش اومده ..
عکسِ جسد خواهرم .. به همراهِ دستش .. یا بهتره بگم استخونایی دستش .. دستی که همیشه توصت مامان و بابام گرفته میشد ..
فقط دستش و نگه داشته بودم .. تا همیشه بهم یادآوری کنه که کسی قرار نیست دوسم داشته باشه.. مطمئنم پیش اون میتونه جای خوبی باشه ..
سرم و به تخت تکیه دادم ..
-:دستام بخاطر زنجیر کبود شده نگا
@اره .. خوبه الان میتونید با دستای آزاد بخوابید ..
-: حالا خوبه تو اینجایی تنها نیستم .. اینجا خیلی حوصله سر بره
@اره
-:کی فکرش و میتونه بکنه کسی که ۲ سال پلیسه یکی از دوستای من باشه.. اونم تو هان
@اینکه شما زندانی بشید هم واقعا خیلی عجیبه ..
-:میدونم .. به نظرت الان جعبه به دستش رسیده
@اره فکر کنم الان دستش باشه ..
-:خوبه ..
کامل روی تخت دراز کشیدم و به خواب رفتم..
(۸:۰۰)
با صدای بسته شدن در .. بیدار شدم..
دستام بسته به زنجیر بسته شده بودن .. حتما هان رفته ..
بلند شدم و به سمت سرویسی که توی اتاق بود رفتم و بعد از انجام کارای مربوطه بیرون اومدم .. از توی کمدی که اونجا بود .. و لباسام و توش چیده بودم یه شلوار و پیراهن برداشتم .. و بعد از پوشیدن .. روی زمین نشستم ..
بعد از چند دقیقه در باز شد .. و اون دختره اومد داخل ..
+:توی ........ اوففف اون استخونایی دست کی بود
-:خواهرم
+:یعنی تا الان ..
-:اره تا الان نگهشون داشتم .. چیکارشون کردی
+:گذاشتمشون توی اتاقم
-:خوبه .
+:.چراااا
-:چی چرا
+:توی عو..ضی چرا انقدر آدم کشتی
-:دلیلش و میخوای بدونی
+:اره
-:میگم ولی شرط داره
+:چه شرطی
-:......
در باز شد و مامانم اومد داخل دستش یه جعبه بود .. جعبه رو روی تخت گذاشت و ..
م.ا: این و پستچی برات آورده
+:آها .. باشه ممنون
از اتاق بیرون رفت .. که جعبه رو باز کردم ..این ... اینکه ...
+:(جیغغغغغ)
(ویو جونگکوک )
آه .. میتونم صدای جیغ زدنش و تصور کنم .. حتما از هدیه ی که براش فرستادم خیلی خوشش اومده ..
عکسِ جسد خواهرم .. به همراهِ دستش .. یا بهتره بگم استخونایی دستش .. دستی که همیشه توصت مامان و بابام گرفته میشد ..
فقط دستش و نگه داشته بودم .. تا همیشه بهم یادآوری کنه که کسی قرار نیست دوسم داشته باشه.. مطمئنم پیش اون میتونه جای خوبی باشه ..
سرم و به تخت تکیه دادم ..
-:دستام بخاطر زنجیر کبود شده نگا
@اره .. خوبه الان میتونید با دستای آزاد بخوابید ..
-: حالا خوبه تو اینجایی تنها نیستم .. اینجا خیلی حوصله سر بره
@اره
-:کی فکرش و میتونه بکنه کسی که ۲ سال پلیسه یکی از دوستای من باشه.. اونم تو هان
@اینکه شما زندانی بشید هم واقعا خیلی عجیبه ..
-:میدونم .. به نظرت الان جعبه به دستش رسیده
@اره فکر کنم الان دستش باشه ..
-:خوبه ..
کامل روی تخت دراز کشیدم و به خواب رفتم..
(۸:۰۰)
با صدای بسته شدن در .. بیدار شدم..
دستام بسته به زنجیر بسته شده بودن .. حتما هان رفته ..
بلند شدم و به سمت سرویسی که توی اتاق بود رفتم و بعد از انجام کارای مربوطه بیرون اومدم .. از توی کمدی که اونجا بود .. و لباسام و توش چیده بودم یه شلوار و پیراهن برداشتم .. و بعد از پوشیدن .. روی زمین نشستم ..
بعد از چند دقیقه در باز شد .. و اون دختره اومد داخل ..
+:توی ........ اوففف اون استخونایی دست کی بود
-:خواهرم
+:یعنی تا الان ..
-:اره تا الان نگهشون داشتم .. چیکارشون کردی
+:گذاشتمشون توی اتاقم
-:خوبه .
+:.چراااا
-:چی چرا
+:توی عو..ضی چرا انقدر آدم کشتی
-:دلیلش و میخوای بدونی
+:اره
-:میگم ولی شرط داره
+:چه شرطی
-:......
- ۱۹.۴k
- ۰۹ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط