بخش دوم اسارت ودرک متقابل
بخش دوم: اسارت ودرک متقابل
پارت سوم
آنچه به دنبال آن آمد، یک انتقال سریع و وحشیانه بود. شما از دفترتان ربوده شدید و به محلی تاریک و خلوت برده شدید که بوی خاک و سیمان مرطوب میداد. دستانتان بسته شده بود و شما را روی یک صندلی فلزی محکم کرده بودند.
تهیونگ دوباره در مقابل شما ایستاد. این بار، دیگر خبری از کت و شلوار شیک نبود؛ یک تیشرت مشکی ساده، عضلات زیر آن را بیشتر نمایان کرده بود و هالهای از خطر واقعی دور او پیچیده بود.
“نمیفهمم،” شما با صدایی لرزان اما مصمم گفتید. “من فقط در چارچوب قانون تجارت میجنگم. تو چرا این کار را میکنی؟”
تهیونگ پوزخندی زد که بیشتر شبیه یک رنج بود. “قانون؟ قانون برای کسانی است که قدرت ساختن قوانین خودشان را ندارند. تو وارد قلمرویی شدی که از زیر آن، تمام اقتصاد این شهر تغذیه میکند.”
امیدوارم حمایت کنی❤❤
پارت سوم
آنچه به دنبال آن آمد، یک انتقال سریع و وحشیانه بود. شما از دفترتان ربوده شدید و به محلی تاریک و خلوت برده شدید که بوی خاک و سیمان مرطوب میداد. دستانتان بسته شده بود و شما را روی یک صندلی فلزی محکم کرده بودند.
تهیونگ دوباره در مقابل شما ایستاد. این بار، دیگر خبری از کت و شلوار شیک نبود؛ یک تیشرت مشکی ساده، عضلات زیر آن را بیشتر نمایان کرده بود و هالهای از خطر واقعی دور او پیچیده بود.
“نمیفهمم،” شما با صدایی لرزان اما مصمم گفتید. “من فقط در چارچوب قانون تجارت میجنگم. تو چرا این کار را میکنی؟”
تهیونگ پوزخندی زد که بیشتر شبیه یک رنج بود. “قانون؟ قانون برای کسانی است که قدرت ساختن قوانین خودشان را ندارند. تو وارد قلمرویی شدی که از زیر آن، تمام اقتصاد این شهر تغذیه میکند.”
امیدوارم حمایت کنی❤❤
- ۳۳
- ۰۲ دی ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط