تکپارتی
تکپارتی
ویو ا.ت
حدود دو روزه که جونگ کوک نیومده خونه و من هم تو این دو روز به شدت هوس بلوبری کردم.
نه میزاره خودم تنهایی برم خرید نه میزاره بادیگارد ها برن هر وقت هم میپرسم چرا میگه بخاطر خودت میگم.نمیدونم چرا هر وقت هم بهش زنگ میزنم جواب نمیده هم نگرانش بودم هم عصبانی آخه کی یه خانوم حامله رو که ماه آخرشه ول میکنه رفتم تو آشپز خونه نشستم که یهو دیدم در باز شد و جونگ کوک اومد تو
ا.ت:سلام کجا بودی نگرانت شدم
کوک:ا.ت ولم کن
ا.ت:چرا هر چی به تلفن ات زنگ میزنم جواب نمیدی
کوک:ا.ت خسته ام میشه ولم کنی(بلند)
ا.ت:اصلا میدونی تو این دو روز به من چی گذشت
کوک:الان خسته ام بعدن درموردش حرف میزنیم
ا.ت:آره همیشه بعدن عه هیچ وقت نشد بشینی همون موقع حرف بزنی
کوک:ا.ت من چی به تو گفتم ها نمیشنوی(داد)
ا.ت:من میشنوم این تویی که نمیشنوی اصلا تو این دو روز کجا میخوابیدی ها نکنه پیش اون منشی هرز....
حرفم با سیلی محکمی که به صورتم خورد قط شد یعنی اون واقعا به منی که حامله بودم سیلی زد جوری محکم بود که مزه خون رو تو دهنم حس میکردم و قطعا جاش کبود میشد
کوک:حد خودت رو بدون
ا.ت:که اینطور
کوک:آره مین ا.ت
این حرف رو زد و رفت تو اتاق کارش منم رفتم جایی که همیشه آرومم میکرد یعنی اتاق دخترمون اینقدر کوچولو بودم که رو تخت دخترمون جا میشدم عروسک خرسی رو بغل کردم و آروم آروم و بی صدا اشک میریختم و کم کم خوابم برد
ویو کوک
دیشب هم مست بودم و هم خیلی خسته سود های شرکت داشت افت میکرد و همه هم به من قر میزدن از موقعی هم که اومدم خونه هیچی رو دیگه یادم نمیاد فقط جای تعجب برام داره که چرا رو صندلی اتاق کارم خوابم برده رفتم پایین و ا.ت رو صدا زدم
کوک:ا.ت
.....
کوک:ا.ت کجایی(داد)
.....
هر چی ا.ت رو صدا میزدم هیچکی جواب نمیداد نکنه اتفاقی افتاده باشه رفتم یکم با خودم فکر کردم که همه اتفاقات دیشب یاد، اومد واییییی لعنتی من چجوری تونستم به فرشته ام سیلی بزنم سریع رفتم تو اتاق دخترمون چون میدونستم هر وقت ناراحته میره اونجا
در رو وا کردم که دیدم عروسک خرسی رو بغل کرده و خوابش برده بوسه ای به پیشونیش زدم متوجه شدم کههنوز رد سیلی که بهش زدم کبود شده و لبش هم پاره شده جای رد اشک هاش هم هنوز رو صورتش مونده بود رفتم از پشت بغلش کردم که بیدار شد
ا.ت:دست به من نزن(جدی)
کوک:میخوام دست بزنم
ا.ت:ولم کن(بزور از بغلش در اومد و رفت تو هال)
ادامه تو کامنت
#بی_تی_اس #نامجون #جین #شوگا #یونگی #آگوست_دي #هوسوک #جیهوپ #جیمین #تهیونگ #جونگکوک #کیپاپ #کیدراما
ویو ا.ت
حدود دو روزه که جونگ کوک نیومده خونه و من هم تو این دو روز به شدت هوس بلوبری کردم.
نه میزاره خودم تنهایی برم خرید نه میزاره بادیگارد ها برن هر وقت هم میپرسم چرا میگه بخاطر خودت میگم.نمیدونم چرا هر وقت هم بهش زنگ میزنم جواب نمیده هم نگرانش بودم هم عصبانی آخه کی یه خانوم حامله رو که ماه آخرشه ول میکنه رفتم تو آشپز خونه نشستم که یهو دیدم در باز شد و جونگ کوک اومد تو
ا.ت:سلام کجا بودی نگرانت شدم
کوک:ا.ت ولم کن
ا.ت:چرا هر چی به تلفن ات زنگ میزنم جواب نمیدی
کوک:ا.ت خسته ام میشه ولم کنی(بلند)
ا.ت:اصلا میدونی تو این دو روز به من چی گذشت
کوک:الان خسته ام بعدن درموردش حرف میزنیم
ا.ت:آره همیشه بعدن عه هیچ وقت نشد بشینی همون موقع حرف بزنی
کوک:ا.ت من چی به تو گفتم ها نمیشنوی(داد)
ا.ت:من میشنوم این تویی که نمیشنوی اصلا تو این دو روز کجا میخوابیدی ها نکنه پیش اون منشی هرز....
حرفم با سیلی محکمی که به صورتم خورد قط شد یعنی اون واقعا به منی که حامله بودم سیلی زد جوری محکم بود که مزه خون رو تو دهنم حس میکردم و قطعا جاش کبود میشد
کوک:حد خودت رو بدون
ا.ت:که اینطور
کوک:آره مین ا.ت
این حرف رو زد و رفت تو اتاق کارش منم رفتم جایی که همیشه آرومم میکرد یعنی اتاق دخترمون اینقدر کوچولو بودم که رو تخت دخترمون جا میشدم عروسک خرسی رو بغل کردم و آروم آروم و بی صدا اشک میریختم و کم کم خوابم برد
ویو کوک
دیشب هم مست بودم و هم خیلی خسته سود های شرکت داشت افت میکرد و همه هم به من قر میزدن از موقعی هم که اومدم خونه هیچی رو دیگه یادم نمیاد فقط جای تعجب برام داره که چرا رو صندلی اتاق کارم خوابم برده رفتم پایین و ا.ت رو صدا زدم
کوک:ا.ت
.....
کوک:ا.ت کجایی(داد)
.....
هر چی ا.ت رو صدا میزدم هیچکی جواب نمیداد نکنه اتفاقی افتاده باشه رفتم یکم با خودم فکر کردم که همه اتفاقات دیشب یاد، اومد واییییی لعنتی من چجوری تونستم به فرشته ام سیلی بزنم سریع رفتم تو اتاق دخترمون چون میدونستم هر وقت ناراحته میره اونجا
در رو وا کردم که دیدم عروسک خرسی رو بغل کرده و خوابش برده بوسه ای به پیشونیش زدم متوجه شدم کههنوز رد سیلی که بهش زدم کبود شده و لبش هم پاره شده جای رد اشک هاش هم هنوز رو صورتش مونده بود رفتم از پشت بغلش کردم که بیدار شد
ا.ت:دست به من نزن(جدی)
کوک:میخوام دست بزنم
ا.ت:ولم کن(بزور از بغلش در اومد و رفت تو هال)
ادامه تو کامنت
#بی_تی_اس #نامجون #جین #شوگا #یونگی #آگوست_دي #هوسوک #جیهوپ #جیمین #تهیونگ #جونگکوک #کیپاپ #کیدراما
۳۴.۸k
۱۶ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.