اسم رمز قسمت نهم
«اسم رمز 🔪 » قسمت نهم
از زبون کیمیکو ~~~~~~~~~~~~~~~~
زمان انگار متوقف شده بود. درد دیگه برام بیحس شده بود، اما ترس... ترس هنوز همونقدر قوی بود. صدای خندههای سانزو، ریندو و ران مثل زنجیر دورم پیچیده بود. هر بار که چشمامو میبستم، سایههاشون رو میدیدم. صدای قدمهاشون، صدای خندههاشون...
اما یه چیزی فرق داشت. یه صدای جدید... صدای کلید توی قفل. در آروم باز شد. نور ضعیفی از بیرون تابید. سایهای توی چارچوب ایستاده بود.
کیمیکو (در حالی که به سختی نفس میکشید): «ک... کیه؟»
سایه قدم برداشت، نزدیک شد. چهرهاش هنوز تار بود، ولی یه صدای آروم شنیدم.
؟؟؟: «آروم باش... کمکت میکنم.»
قلبم دوباره تند شد. باورم نمیشد. نجات؟ نه، این یه خواب بود؟ یا شاید یکی دیگه از بازیهای سانزو؟
کیمیکو: «تو... تو کی هستی؟»
صدا نزدیکتر شد. صورتش توی نور معلوم شد... یه پسر جوون، موهای تیره و چشمهای سرد، ولی تو نگاهش عجله بود.
؟؟؟: «من... مهم نیست کیام. ولی اومدم بیرون ببرت. باید سریع حرکت کنیم.»
صدای قدمهای دورتر شنیده شد. صدای ران که میخندید و سانزو که با صدای بلند حرف میزد. کمک... ولی آیا واقعاً کمک بود؟
پسر سریع نزدیک شد، زنجیرهای دست و پامو باز کرد. درد توی مچهام تیر کشید ولی بیصدا موندم. نگاهش به صورتم افتاد، برای یه لحظه مکث کرد.
؟؟؟: «میتونی راه بری؟»
سعی کردم خودمو بلند کنم، ولی پاهام سست بودن. تکیه دادم به دیوار، نفسنفس میزدم. پسر بازوم رو گرفت، کمکم کرد بایستم.
؟؟؟: «آروم... باید بیصدا بریم.»
از اتاق بیرون رفتیم. راهرو تاریک بود، صدای خندهها دورتر میشد. هر قدم مثل یه نبرد بود، ولی یه چیزی توی اون نگاه، یه حس امید میداد. شاید... شاید واقعاً نجات پیدا کنم.
--------------------------------------------------------
نگاه کنید دوستان دوتا آپشن داره کیا میگن این یکی از عضا بوتنه ( اسم باید بگید) یا اینکه کیمیکو توهم زده اگر درست بگید در لحظه قسمت بعد رو میزارم اسم کسی که درست گفته هم تگ می کنم
از زبون کیمیکو ~~~~~~~~~~~~~~~~
زمان انگار متوقف شده بود. درد دیگه برام بیحس شده بود، اما ترس... ترس هنوز همونقدر قوی بود. صدای خندههای سانزو، ریندو و ران مثل زنجیر دورم پیچیده بود. هر بار که چشمامو میبستم، سایههاشون رو میدیدم. صدای قدمهاشون، صدای خندههاشون...
اما یه چیزی فرق داشت. یه صدای جدید... صدای کلید توی قفل. در آروم باز شد. نور ضعیفی از بیرون تابید. سایهای توی چارچوب ایستاده بود.
کیمیکو (در حالی که به سختی نفس میکشید): «ک... کیه؟»
سایه قدم برداشت، نزدیک شد. چهرهاش هنوز تار بود، ولی یه صدای آروم شنیدم.
؟؟؟: «آروم باش... کمکت میکنم.»
قلبم دوباره تند شد. باورم نمیشد. نجات؟ نه، این یه خواب بود؟ یا شاید یکی دیگه از بازیهای سانزو؟
کیمیکو: «تو... تو کی هستی؟»
صدا نزدیکتر شد. صورتش توی نور معلوم شد... یه پسر جوون، موهای تیره و چشمهای سرد، ولی تو نگاهش عجله بود.
؟؟؟: «من... مهم نیست کیام. ولی اومدم بیرون ببرت. باید سریع حرکت کنیم.»
صدای قدمهای دورتر شنیده شد. صدای ران که میخندید و سانزو که با صدای بلند حرف میزد. کمک... ولی آیا واقعاً کمک بود؟
پسر سریع نزدیک شد، زنجیرهای دست و پامو باز کرد. درد توی مچهام تیر کشید ولی بیصدا موندم. نگاهش به صورتم افتاد، برای یه لحظه مکث کرد.
؟؟؟: «میتونی راه بری؟»
سعی کردم خودمو بلند کنم، ولی پاهام سست بودن. تکیه دادم به دیوار، نفسنفس میزدم. پسر بازوم رو گرفت، کمکم کرد بایستم.
؟؟؟: «آروم... باید بیصدا بریم.»
از اتاق بیرون رفتیم. راهرو تاریک بود، صدای خندهها دورتر میشد. هر قدم مثل یه نبرد بود، ولی یه چیزی توی اون نگاه، یه حس امید میداد. شاید... شاید واقعاً نجات پیدا کنم.
--------------------------------------------------------
نگاه کنید دوستان دوتا آپشن داره کیا میگن این یکی از عضا بوتنه ( اسم باید بگید) یا اینکه کیمیکو توهم زده اگر درست بگید در لحظه قسمت بعد رو میزارم اسم کسی که درست گفته هم تگ می کنم
- ۴.۶k
- ۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط