زندگی مافیایی من پارت ۱۹
چ..چییی اون......اون اینجا چیکار میکنه
ویو شین یانگ (همونی که تو خونه ی لارا بود)
ارباب جئون امروز یه جلسه گذاشته میخواد جانشینش رو معرفی کنه شنیدم همون دخترس که سه ساله داره بهش آموزش میده ارباب داشت حرف میزد که صداش کرد بیاد تو سرم پایین بود وقتی سرمو آوردم بالا ...چی ... نه امکان نداره اون ....اون خشکم زده باورم نمیشه خودش بود پس برای همین اون روز اینقدر محکم حرف میزد
ویوا/ت
رفتم داخل همون طور که انتظار داشتم تعجب کرده بود با چشمای ترسناکم نگاهش کردم و رفتم کنار کوک ایستادم دستام رو روی میز گذاشتم و شروع کردم به حرف زدن
_اسم من ا/ته امید وارم......
....:ولی ارباب ما نمیتوانیم قبول کنیم که یه زن جانشین شما و ارباب ما باشه
+چطور جرعت میکنی تصمیم منو زیر سوال ببری
با دستم به کوک اشاره کردم که صبر کنه و گفتم
_شما باید جناب هانگ باشید من درباره شما خیلی چیز ها شنیدم شما حامی و مشاور بزرگی برای ارباب هستین درک میکنم که برای آینده ی باند نگران باشید اما از شما میخوام که یه فرصت به من بدین تا خودمو اثبات کنم
هانگ :من نمیتونم یه زنو به عنوان اربابم بپذیرم
+اینجا منم که تصمیم میگیرم(داد)
_اروم باشید ارباب.... من گفتم میخوام خودمو بهتون ثابت کنم خب میخوام یه چشمه اش رو نشون بدم ..... توی این جمع کسی هست که بخواد با من مبارزه کنه.
جمله ی آخر و وقتی داشتم تو چشمای شین یانگ نگاه میکردم گفتم
_خب کسی نمیخواد با من مبارزه کنه ..... یعنی اینقدر از من میترسید
شین:من مبارزه میکنم
یه نیشخند از سر پیروزی زدم و رو به کوک کردم و یه چشمک بهش زدم که فهمید منظورم چیه باهم از اتاق رفتیم بیرون
+چرا اینکار رو کردی
_یه تسویه حساب کوچولو دارم که باید ادا کنم
همزمان با کوک پوزخندی زدم و رفتیم توی سالن تمرین بعد ۵ دقیقه شین یانگ و همه ی اعضا ی باند اومدن بلند گفتم
_انتخاب کن شمشیر ، دستکش بوکس ، اسلحه
شین :من یه پیشنهاد دارم بیا مسابقه رو با هر سه گزینه توی سه مرحله انجام بدیم
_هه دلو جرعت زیادی داری باشه قبولی توی سه راند مبارزه میکنیم اولی رو انتخاب کن
شین: اسلحه
_اوکی
رفتیم سمت اسلحه ها هر کدوم یکی برداشتیم و رفتیم به سمت هدف
_سه بار شلیک و باید حداقل دو بار به هدف بخوره
شین: قبوله
هدف گیری کردی و شلیک کردیم همه میخواستم ببینن کی به هدف میزنم
من به هدف زدم اما شین یانگ با فاصله ی یک سانت باخت
_هه شلیک دوم
نشونه گرفتیم و شلیک کردیم این دفعه هم مال من هم مال اون به هدف خورد و دوباره شلیک کردیم مال من به هدف خورد اما شین یانگ این راند رو باخت بعد رفتیم سراغ دستکش ها ...................
دیگه جا ندارم بنویسم
شرط
۱۵لایک
۲۰کامنت
ویو شین یانگ (همونی که تو خونه ی لارا بود)
ارباب جئون امروز یه جلسه گذاشته میخواد جانشینش رو معرفی کنه شنیدم همون دخترس که سه ساله داره بهش آموزش میده ارباب داشت حرف میزد که صداش کرد بیاد تو سرم پایین بود وقتی سرمو آوردم بالا ...چی ... نه امکان نداره اون ....اون خشکم زده باورم نمیشه خودش بود پس برای همین اون روز اینقدر محکم حرف میزد
ویوا/ت
رفتم داخل همون طور که انتظار داشتم تعجب کرده بود با چشمای ترسناکم نگاهش کردم و رفتم کنار کوک ایستادم دستام رو روی میز گذاشتم و شروع کردم به حرف زدن
_اسم من ا/ته امید وارم......
....:ولی ارباب ما نمیتوانیم قبول کنیم که یه زن جانشین شما و ارباب ما باشه
+چطور جرعت میکنی تصمیم منو زیر سوال ببری
با دستم به کوک اشاره کردم که صبر کنه و گفتم
_شما باید جناب هانگ باشید من درباره شما خیلی چیز ها شنیدم شما حامی و مشاور بزرگی برای ارباب هستین درک میکنم که برای آینده ی باند نگران باشید اما از شما میخوام که یه فرصت به من بدین تا خودمو اثبات کنم
هانگ :من نمیتونم یه زنو به عنوان اربابم بپذیرم
+اینجا منم که تصمیم میگیرم(داد)
_اروم باشید ارباب.... من گفتم میخوام خودمو بهتون ثابت کنم خب میخوام یه چشمه اش رو نشون بدم ..... توی این جمع کسی هست که بخواد با من مبارزه کنه.
جمله ی آخر و وقتی داشتم تو چشمای شین یانگ نگاه میکردم گفتم
_خب کسی نمیخواد با من مبارزه کنه ..... یعنی اینقدر از من میترسید
شین:من مبارزه میکنم
یه نیشخند از سر پیروزی زدم و رو به کوک کردم و یه چشمک بهش زدم که فهمید منظورم چیه باهم از اتاق رفتیم بیرون
+چرا اینکار رو کردی
_یه تسویه حساب کوچولو دارم که باید ادا کنم
همزمان با کوک پوزخندی زدم و رفتیم توی سالن تمرین بعد ۵ دقیقه شین یانگ و همه ی اعضا ی باند اومدن بلند گفتم
_انتخاب کن شمشیر ، دستکش بوکس ، اسلحه
شین :من یه پیشنهاد دارم بیا مسابقه رو با هر سه گزینه توی سه مرحله انجام بدیم
_هه دلو جرعت زیادی داری باشه قبولی توی سه راند مبارزه میکنیم اولی رو انتخاب کن
شین: اسلحه
_اوکی
رفتیم سمت اسلحه ها هر کدوم یکی برداشتیم و رفتیم به سمت هدف
_سه بار شلیک و باید حداقل دو بار به هدف بخوره
شین: قبوله
هدف گیری کردی و شلیک کردیم همه میخواستم ببینن کی به هدف میزنم
من به هدف زدم اما شین یانگ با فاصله ی یک سانت باخت
_هه شلیک دوم
نشونه گرفتیم و شلیک کردیم این دفعه هم مال من هم مال اون به هدف خورد و دوباره شلیک کردیم مال من به هدف خورد اما شین یانگ این راند رو باخت بعد رفتیم سراغ دستکش ها ...................
دیگه جا ندارم بنویسم
شرط
۱۵لایک
۲۰کامنت
۱۶.۸k
۰۸ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.