یوهووووووووو من اومدم
یوهووووووووو من اومدم
𝒑𝒂𝒓𝒕۱:اولین روز مدرسه
داشتم با استرس ب سمت مدرسه جدیدم میرفتم خیلی نگران بودم که اینجا تو این مدرسه درس بخونم اسم من میسا اوکیمونو هست من تازه ب این مدرسه اومدم خیلی وقت بود که مدرسمو عوض کرده بودم استرس داشتم که همچین جای بزرگی درس بخونم ، داشتم با آرامش ب سمت کلاس میرفتم کلاس من شماره ۲۰۶ بود وقتی درو باز کردم دو تا پسرو دیدم که دارن باهم دعوا میکنن یکی خودشو باند پیچی کرده بود و اون یکی موهاش نارنجی بود اون پسر که باند پیچی داشت با دیدن من سریع خودشو جمع و جور کردو اومد سمتم یکم استرس داشتم یعنی میخواد چیکار کنه اون پسر مو نارنجی هم سر جاش نشسته بود وقتی اومد سمتم گفت:سلام من دازای اوسامو هستم یکی از دانش آموزای اینجا و شما
سریع خودمو شمع و جور کردم
میسا:سلام من دانش آموز جدیدم اسمم
میسا.......
میخواستم بگم که ی مرد عینکی عین اسب میدوید و داد میزد :داااااااازاااااااای مرتیکه تن لش
که یک دفع با کتابی که دستش بود زد تو سر دازای
کنیکیدا :قووویادا
که یک دفع منو دید و خودشو شمع و جور کرد و دازای بد بخت هم رو زمین افتاد و
گفت:سلام تو حتما دانش آموز جدیدی درسته
میسا: ب .....بله
کنیکیدا:خوشبختم من دوپو کنیکیدا هستم واقعا منو ب خاطر این مردک ببخشید
میسا:ن ......نه اشکالی نداره منم خوشبختم اسم من میسا اوکیمونو هست
کنیکیدا :خیل خوب بفرمایید.......
*دازای بلند میشود
دازای :ایی کنیکیدا جون دیگه اینطوری منو پیش این بانوی زیبا نزن
کنیکیدا:مرتیکه تن لش
کنیکیدا یقه دازای و گرفت و اون رو ب ناکجاآباد پرت کرد (نویسنده:اجب شوتی بود حالا خدای کجا رفت؟ /:)
کنیکیدا :ببخشید این مردک خیلی هوله
و میسا که مثل چغندر داشت نگاه میمیکرد
میسا :نه نه اشکالی نداره فقط اون (دازای)حالش خوبه؟
کنیکیدا :بله مشکلی نیست بفرمایید بنشینید(نویسنده :این کنیکیدا چرا ی جوری رفتار میکنه انگار میسا پرنسس؟/:😂)
و میسا بقیه رفتند نشستند و دازای هم که فردا از بیمارستان مرخص میشه(تفلک بچم): جذابیتش ی وقت نابود نشه ما جذابیتش رو واسه پارت های دیگه نیاز داریم😂)
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
خوب اینم از پارت۱ تموم شد امیدوارم خوشتون اومده باشه(:
ادامه واسه فردا
و نگران نباشین دازای زندس هنوز ب آرزوش نرسیده😂
شبتون خوش😊🌌🌟
بوس 😘
𝒑𝒂𝒓𝒕۱:اولین روز مدرسه
داشتم با استرس ب سمت مدرسه جدیدم میرفتم خیلی نگران بودم که اینجا تو این مدرسه درس بخونم اسم من میسا اوکیمونو هست من تازه ب این مدرسه اومدم خیلی وقت بود که مدرسمو عوض کرده بودم استرس داشتم که همچین جای بزرگی درس بخونم ، داشتم با آرامش ب سمت کلاس میرفتم کلاس من شماره ۲۰۶ بود وقتی درو باز کردم دو تا پسرو دیدم که دارن باهم دعوا میکنن یکی خودشو باند پیچی کرده بود و اون یکی موهاش نارنجی بود اون پسر که باند پیچی داشت با دیدن من سریع خودشو جمع و جور کردو اومد سمتم یکم استرس داشتم یعنی میخواد چیکار کنه اون پسر مو نارنجی هم سر جاش نشسته بود وقتی اومد سمتم گفت:سلام من دازای اوسامو هستم یکی از دانش آموزای اینجا و شما
سریع خودمو شمع و جور کردم
میسا:سلام من دانش آموز جدیدم اسمم
میسا.......
میخواستم بگم که ی مرد عینکی عین اسب میدوید و داد میزد :داااااااازاااااااای مرتیکه تن لش
که یک دفع با کتابی که دستش بود زد تو سر دازای
کنیکیدا :قووویادا
که یک دفع منو دید و خودشو شمع و جور کرد و دازای بد بخت هم رو زمین افتاد و
گفت:سلام تو حتما دانش آموز جدیدی درسته
میسا: ب .....بله
کنیکیدا:خوشبختم من دوپو کنیکیدا هستم واقعا منو ب خاطر این مردک ببخشید
میسا:ن ......نه اشکالی نداره منم خوشبختم اسم من میسا اوکیمونو هست
کنیکیدا :خیل خوب بفرمایید.......
*دازای بلند میشود
دازای :ایی کنیکیدا جون دیگه اینطوری منو پیش این بانوی زیبا نزن
کنیکیدا:مرتیکه تن لش
کنیکیدا یقه دازای و گرفت و اون رو ب ناکجاآباد پرت کرد (نویسنده:اجب شوتی بود حالا خدای کجا رفت؟ /:)
کنیکیدا :ببخشید این مردک خیلی هوله
و میسا که مثل چغندر داشت نگاه میمیکرد
میسا :نه نه اشکالی نداره فقط اون (دازای)حالش خوبه؟
کنیکیدا :بله مشکلی نیست بفرمایید بنشینید(نویسنده :این کنیکیدا چرا ی جوری رفتار میکنه انگار میسا پرنسس؟/:😂)
و میسا بقیه رفتند نشستند و دازای هم که فردا از بیمارستان مرخص میشه(تفلک بچم): جذابیتش ی وقت نابود نشه ما جذابیتش رو واسه پارت های دیگه نیاز داریم😂)
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
خوب اینم از پارت۱ تموم شد امیدوارم خوشتون اومده باشه(:
ادامه واسه فردا
و نگران نباشین دازای زندس هنوز ب آرزوش نرسیده😂
شبتون خوش😊🌌🌟
بوس 😘
۳.۱k
۱۷ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.