پارت 12
#پارت_12
#بیا_فقط_رفیق_باشیم!
هیونجین اون زمان خیلی احساسی و شکننده بود، اون بین پسرا با فلیکس بیشتر از بقیه صمیمی بود با این که هیونجین از بغل کردن و تماس فیزیکی خوشش نمیومد اما همیشه توی بغل فلیکس بود، فلیکس هم که عاشق بغل بود همیشه با خوشحالی هیونجین رو بغل میکرد...
هر دو پسر فکر میکردن علاقهای که به هم دارن بخاطر دوستیشونه اما اینطور نبود...
زمان میگذشت و این احساس هر لحظه جدی تر میشد، هیونجین و چانگبین رابطه نزدیکی داشتن که این همیشه باعث حرص خوردن فلیکس میشد، از این طرف هیونجین همیشه از صمیمیت زیاد فلیکس و بنگچان شاکی بود اما نشون نمیداد
هیونجین: اون پسر خیلی زیباست.. هربار قلبم رو به تپش درمیاره، دستای کوچیکش... کک و مک های کیوت روی صورتش.. لبای های کوچولوی صورتیش و چشم هاش! چشم هاش خیلی زیبان... زیبا تر از تمام کهکشان! وقتی با کنجکاوی بهم زل میزنه دلم میخواد ساعت ها به چشمهاش خیره بشم...
هیونجین توی افکارش غرق بود که با صدایی به خودش اومد
هیونجین: هی پسر! به خودت بیااا نکنه عاشقش شدی!
دستی توی موهاش کشید و از اتاق بیرون رفت..
_ این سر و صدا ها برای چی....
هیونجین لحظهای خشکش زد
_ ف..فلیکس!
تن بی جون فلیکس روی زمین بود ، بخاطر فشار زیاد تمرین ها و رژیمی که داشتن بیهوش شده بود
در ثانیهای چشم های هیونجین خیس شد.. بچه ها رو کنار زد و رفت بالای سر فلیکس اونو توی بغل گرفت و صداش میزد
_ هی لیکسی! بلند شو.. خواهش میکنم!
همین لحظه آمبولانس رسید..
بیمارستان:
هیونجین توی سالن بیمارستان با نگرانی قدم برمیداشت و زیر لب زمزمه میکرد
_ اگه اتفاقی براش بیفته.. جیوایپی رو به آتیش میکشم!
دکتر از اتاق خارج شد.. بنگچان فورا سمتش رفت
_ دکتر! حالش چطوره؟
_ نگران نباشید، بخاطر افت فشار بیهوش شدن! چند ساعت تحت نظر باشن بعد مرخص میشن..
_ ممنونم دکتر..
هیونجین فوری نزدیک شد و پرسید
_ میتونم ببینمش؟!
_ بله! فقط زیاد نمونید باید استراحت کنن
_ بله، چشم!
هیونجین وارد اتاق شد، فلیکس روی تخت خوابیده بود و نگاهش به پنجره بود که با اومدن هیونجین لبخندی زد
_ هیونجین!
هیونجین با نگرانی بالای سرش رفت و بهش خیره شد
_بهتری لیکسی؟
_ آره خیلی بهترم!
_ داشتم از نگرانی دیوونه میشدم
_ متاسفم!
_ تو نباید متاسف باشی! و اینکه از این به بعد باید خوب از خودت مراقبت کنی فهمیدی؟
فلیکس کمی دستش رو بالا آورد و دست هیونجین رو گرفت..
_ چشم پرنس هوانگ!....
(بچه ها اینو بگم که من فقط اخر هفته ها پارت آپلود میکنم☺)
#straykids#BTS
#Felix #Han #IN #Sungmin #hyunjin #hyunlix #chungbin #chan #Leeknow
#بیا_فقط_رفیق_باشیم!
هیونجین اون زمان خیلی احساسی و شکننده بود، اون بین پسرا با فلیکس بیشتر از بقیه صمیمی بود با این که هیونجین از بغل کردن و تماس فیزیکی خوشش نمیومد اما همیشه توی بغل فلیکس بود، فلیکس هم که عاشق بغل بود همیشه با خوشحالی هیونجین رو بغل میکرد...
هر دو پسر فکر میکردن علاقهای که به هم دارن بخاطر دوستیشونه اما اینطور نبود...
زمان میگذشت و این احساس هر لحظه جدی تر میشد، هیونجین و چانگبین رابطه نزدیکی داشتن که این همیشه باعث حرص خوردن فلیکس میشد، از این طرف هیونجین همیشه از صمیمیت زیاد فلیکس و بنگچان شاکی بود اما نشون نمیداد
هیونجین: اون پسر خیلی زیباست.. هربار قلبم رو به تپش درمیاره، دستای کوچیکش... کک و مک های کیوت روی صورتش.. لبای های کوچولوی صورتیش و چشم هاش! چشم هاش خیلی زیبان... زیبا تر از تمام کهکشان! وقتی با کنجکاوی بهم زل میزنه دلم میخواد ساعت ها به چشمهاش خیره بشم...
هیونجین توی افکارش غرق بود که با صدایی به خودش اومد
هیونجین: هی پسر! به خودت بیااا نکنه عاشقش شدی!
دستی توی موهاش کشید و از اتاق بیرون رفت..
_ این سر و صدا ها برای چی....
هیونجین لحظهای خشکش زد
_ ف..فلیکس!
تن بی جون فلیکس روی زمین بود ، بخاطر فشار زیاد تمرین ها و رژیمی که داشتن بیهوش شده بود
در ثانیهای چشم های هیونجین خیس شد.. بچه ها رو کنار زد و رفت بالای سر فلیکس اونو توی بغل گرفت و صداش میزد
_ هی لیکسی! بلند شو.. خواهش میکنم!
همین لحظه آمبولانس رسید..
بیمارستان:
هیونجین توی سالن بیمارستان با نگرانی قدم برمیداشت و زیر لب زمزمه میکرد
_ اگه اتفاقی براش بیفته.. جیوایپی رو به آتیش میکشم!
دکتر از اتاق خارج شد.. بنگچان فورا سمتش رفت
_ دکتر! حالش چطوره؟
_ نگران نباشید، بخاطر افت فشار بیهوش شدن! چند ساعت تحت نظر باشن بعد مرخص میشن..
_ ممنونم دکتر..
هیونجین فوری نزدیک شد و پرسید
_ میتونم ببینمش؟!
_ بله! فقط زیاد نمونید باید استراحت کنن
_ بله، چشم!
هیونجین وارد اتاق شد، فلیکس روی تخت خوابیده بود و نگاهش به پنجره بود که با اومدن هیونجین لبخندی زد
_ هیونجین!
هیونجین با نگرانی بالای سرش رفت و بهش خیره شد
_بهتری لیکسی؟
_ آره خیلی بهترم!
_ داشتم از نگرانی دیوونه میشدم
_ متاسفم!
_ تو نباید متاسف باشی! و اینکه از این به بعد باید خوب از خودت مراقبت کنی فهمیدی؟
فلیکس کمی دستش رو بالا آورد و دست هیونجین رو گرفت..
_ چشم پرنس هوانگ!....
(بچه ها اینو بگم که من فقط اخر هفته ها پارت آپلود میکنم☺)
#straykids#BTS
#Felix #Han #IN #Sungmin #hyunjin #hyunlix #chungbin #chan #Leeknow
۴۳۳
۰۹ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.