لجباز جذابP57
لجباز_جذابP57
(صبح)
وقتی چشمامو باز کردمم دیدم روی تختم...
کنارمو نگاه کردم.. عیچ کس نبود..
_کجا رفته؟
رفتم پایین... نشسته بوود داشت با آیو حرف میزد..
_ات تو اینجایی؟
+عااا.. اره
×ات مامانت کمک نمیخواد؟
+چرا راستی.. زوود میامم..
×هییی کوک بیا... زوود..
_چیه؟
×یه فکری دارمم..
_چی؟
×برای اینکه بتونیم همه چیرو یادش بیاریم بیا یه خونه ای باغی اجاره کنیم برای چند روز یا یک هفته چمیدونم... هستی؟
_کی بیاد؟
×تو و تهیونگ و جیمین.. من و ات.. کسه دیگه ای هم هست؟
_نه
×خببب... من به انا میگمم بیاد..
_انا؟
×نترس خودیه.. ات و دوست داره
_نه نمیخواد..
×اوک
+گفت کاری نداره.. خببب...
×ات نظرت چیه بریم بیروون این چند روز که تعطیلی
+با کی؟
×خودمون.. من و تو با کوک تهیونگ جیمین..
+جیمین؟
×اره حالا میبینیش..
با خاله حرف میزنم ببینم چی میگه...
ـــــــــــــــــــــــ
$من حرفی ندارممم... به حافظش هم کمک میکنه..
×جدی خالههه؟ مرسیییی
$اره باباشم چیزی نمیگه برین..
×چشمم..
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
+قبول کرد؟ خیلی خوبه منم خیلی دوست دارم برم بیروون..
×به تهیونگم بگمم..
÷تو اینجای؟
×تهیونگ... میخوایم بریم چند روز بیرون تو هم میای؟
÷بیرون؟ کجا؟
_خونه من..
÷عاااا... براچی؟
_همینجوری...
÷اوک...
ویو ات
خوش حال بودممم.. چون میخواستیم بریمم. بیرون... ناهار خوردیمم.. کوک رفت خونشون... آیو هم رفت... منم رفتم توی اتاقمم و دراز کشیدممم..
(صبح)
وقتی چشمامو باز کردمم دیدم روی تختم...
کنارمو نگاه کردم.. عیچ کس نبود..
_کجا رفته؟
رفتم پایین... نشسته بوود داشت با آیو حرف میزد..
_ات تو اینجایی؟
+عااا.. اره
×ات مامانت کمک نمیخواد؟
+چرا راستی.. زوود میامم..
×هییی کوک بیا... زوود..
_چیه؟
×یه فکری دارمم..
_چی؟
×برای اینکه بتونیم همه چیرو یادش بیاریم بیا یه خونه ای باغی اجاره کنیم برای چند روز یا یک هفته چمیدونم... هستی؟
_کی بیاد؟
×تو و تهیونگ و جیمین.. من و ات.. کسه دیگه ای هم هست؟
_نه
×خببب... من به انا میگمم بیاد..
_انا؟
×نترس خودیه.. ات و دوست داره
_نه نمیخواد..
×اوک
+گفت کاری نداره.. خببب...
×ات نظرت چیه بریم بیروون این چند روز که تعطیلی
+با کی؟
×خودمون.. من و تو با کوک تهیونگ جیمین..
+جیمین؟
×اره حالا میبینیش..
با خاله حرف میزنم ببینم چی میگه...
ـــــــــــــــــــــــ
$من حرفی ندارممم... به حافظش هم کمک میکنه..
×جدی خالههه؟ مرسیییی
$اره باباشم چیزی نمیگه برین..
×چشمم..
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
+قبول کرد؟ خیلی خوبه منم خیلی دوست دارم برم بیروون..
×به تهیونگم بگمم..
÷تو اینجای؟
×تهیونگ... میخوایم بریم چند روز بیرون تو هم میای؟
÷بیرون؟ کجا؟
_خونه من..
÷عاااا... براچی؟
_همینجوری...
÷اوک...
ویو ات
خوش حال بودممم.. چون میخواستیم بریمم. بیرون... ناهار خوردیمم.. کوک رفت خونشون... آیو هم رفت... منم رفتم توی اتاقمم و دراز کشیدممم..
۱۳.۲k
۰۸ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.