بازی مرگ

(بازی مرگ )
پارت ۱۰۷

در حالیکه روبه روی آن مرد پیر نشسته بود میز پر از غذا های سنتی روش قرار داشت جانگ چا با عصبانیت‌ گفت : جئون جونگ کوک تو رو از رئیسی محفل برکنار میکنم سانگ بوم میشه رئیس
جونگ کوک خونسرد گفت : البته هرچی که شما بگید تا وقتی شما هستید که من نمیتونم حرفی بزنم
کرکس کاسه سفید که طرح قصر قدیمی چوسان روش هک شده بود رو به دست گرفت آن کاسه پر از شراب برنج بود روبه جانگ چا گفت : اینو با دست های خودم درست کردم بنوشید
خودش از آن شراب برنج نوشید همینکه آن مرد پیر ازش نوشید کاسه از دستش افتاد و شروع به سرفه زدن کردن رنگش تغییر کرد و روی زمین افتاد کف از دهانش بیرون زد خیلی زود چشم هایش سفید شدن جونگ کوک بی تفاوت از روی زمین بلند شد و گفت : این روش کشتن رو از سانگ بوم یاد گرفتم خوبه به دردم خورد
دیگه حرف حرفه منه رئیس هم من هستم خدانگهدار پیرمرد
با گذاشتن عینک های دودی روی چشم هایش از آن قصر خارج شد به سمته ماشین اش رفت بعد از باز کردن درب صندلی شاگرد نشست با خنده پیروز مندانه ای روبه دوستش گفت : کارش تموم شد
کی سوک با خنده گفت : باید از تو ترسید رفیق
جونگ کوک : از کرکس چیزه دیگه ای بر نمی اومد بریم بیمارستان

15؛20
دست گذاشت روی دستگیره درب و به سمته پایین کشیدش
وارده اتاق شد بعد از انداختن نگاهی به آن مکان بلاخره عشق اش را توی بالکن یافت به سمتش قدم برداشت
هری چشم بسته و از آن هوای آرامش بخش لذت میبرد ناگهان دستی روی کمرش حلقه شد با عطری که به بینی اش خورد فهمید عشقشه
هری آروم دستشو گذاشت روی دشت شوهرش و نجوا کرد : انگار یکی اینجا خیلی دلتنگم شده
جونگ کوک چونه اش را روی شونه هری گذاشت و لب زد : من هر ثانیه دلتنگ میشم حالا تو بگو چرا وقتی خوب نشدی بلند میشی
هری سمتش چرخید و خال دقیق روبه رویش بود دست های جونگ کوک روی کمرش گذاشته شده هری نجوا کرد : حوصلم سر رفت سورا پیشه را یونه کیونگ رفته پیش مادر دن بی داداش جی یون هم گفت می‌ره شرکت دو یونو تو می‌بری خوب من چیکار کنم تنهایی
لباشو جمع کرد و مظلوم نگاه کرد جونگ کوک خنده نرمی کرد تره ای از موهای مشکی هری رو پشته گوشش انداخت و خیلی نرم پیشونیش رو بوسید صورتش رو قاب کرد و ملایم گفت : از این به بعد دو یونو بزارم اینجا
دیدگاه ها (۴)

(بازی مرگ )پارت ۱۰۸هری کمی فکر کرد و گفت : نه حتما لازمت میش...

بازی مرگ )پارت ۱۰۹روی تخت نشسته و مشغول گوشی اش بود لحظه ای ...

(بازی مرگ )پارت ۱۰۶جونگ کوک اسلحه رو توی جیبش گذاشت و جدی گف...

(بازی مرگ )پارت ۱۰۵جونگ کوک دوباره به سمتش برگشت و خم شد سفت...

ادامه پارت قبل لبخند پنهانی زد اون عاشق آسمون بود اما خیلی ز...

﴿ برده ﴾۲۷ part یه سول سریع لب زد : معلومه که میتونم بلافاص...

( گناهکار ) ۱۲۶ part نیمه شب با حس تشنگی پلک هاشو از هم بردا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط