بازی مرگ
(بازی مرگ )
پارت ۱۰۸
هری کمی فکر کرد و گفت : نه حتما لازمت میشه نمیخواد من تنهایی اینجا میمونم
جونگ کوک خندید و گونه هری رو سفت بوسید : آخه چقدر تو شیرینی پرنسس
هری زیبا خندید و نزدیک عشق اش شد خیلی آروم لب هاشو گذاشت روی لب های جونگ کوک خیلی آروم و زیبا میبوسید همچنان اون هم همراهی کرد بوسه زیبا و وسوسه انگیزی میان هم داشتند
هری ازش فاصله گرفت و بوسه رو شکست شوهرش به آرومی اون رو توی آغوش گرمش کشید و بوسه ای روی موهایش گذاشت با ارامش
نجوا کرد : خیلی دوست دارم
هری : من بیشتر
صبح زود بود آفتاب هنوز در آسمان پیدا نشده بود جونگ کوک با ویبر گوشی اش از خواب بیدار شد نگاهی به اطراف کرد روی مبل تو اتاق بیمارستان هری خوابش برده بود نگاهی به صفحه گوشی انداخت اشک دو یون بود جواب داد و خوابآلود زمزمه کرد: چی شده
صدای پر عجله دو یون رو شنید : سریع بیایید انبار یه اتفاقی افتاده
جونگ کوک روی مبل نشست و گفت : باشه الان میام
گوشی رو قطع کرد و نگاهی به صورت غرق در خواب هری کرد
لبخندی گوشه لبش نشست ،
از روی مبل بلند شده کتش رو پوشید با قدم های به طرفه هری رفت و خم شد بوسه ای روی پیشونیش گذاشت زیر لبی گفت : عشقم خوب بخوابی
با قدم های سریع وارده انباری که درش باز بود رفت سریه اطرافو نگاه کرد شوکه به جسدی کاملا سوخته روی صندلی بسته بود نگاه کرد حتا شناسایی هم نمیشد سریع قدم برداشت طرفش بهت زده گفت : این کیه
دو یون نامید گفت : سانگ هیون سیک مرده
جونگ کوک : کی اینو سوزنده آمورته کجاست هیون بین .. نگاهی بهش انداخت هنوز بسته بود دوباره نجوا کرد..: چطوری فرار کرد
دو یون : همه نگهبان ها رو کشتن سانگ هیون سیک رو آتیش زدن مطمئنم سانگ بوم داره کمکش میکنه اما هیون بین رو نبرده
جونگ کوک عصبی پیشونیش رو مالید و عصبی گفت : اینو باز کن کاره این نمی تونه باشه مطمئنم کاره دیویده سانگ بوم هم هم دستشه باید پیداشون کنیم خیلی زود
دو یون : عصبی نشید حتما پیداش میکنیم..
شاید این داشت آخرای داستان محفل Fire میشد بازی میان آنها تموم میشد
جنگ روی یه محفل مزخرف که همه جونشون را روش از دست میداد داشت به اتمام میرسید یعنی چه کسی برنده این بازی میشد
لحظهای با ویبر گوشی اش نگاهش رو از آن حسد کاملا سوخته گرفت
.........
پارت ۱۰۸
هری کمی فکر کرد و گفت : نه حتما لازمت میشه نمیخواد من تنهایی اینجا میمونم
جونگ کوک خندید و گونه هری رو سفت بوسید : آخه چقدر تو شیرینی پرنسس
هری زیبا خندید و نزدیک عشق اش شد خیلی آروم لب هاشو گذاشت روی لب های جونگ کوک خیلی آروم و زیبا میبوسید همچنان اون هم همراهی کرد بوسه زیبا و وسوسه انگیزی میان هم داشتند
هری ازش فاصله گرفت و بوسه رو شکست شوهرش به آرومی اون رو توی آغوش گرمش کشید و بوسه ای روی موهایش گذاشت با ارامش
نجوا کرد : خیلی دوست دارم
هری : من بیشتر
صبح زود بود آفتاب هنوز در آسمان پیدا نشده بود جونگ کوک با ویبر گوشی اش از خواب بیدار شد نگاهی به اطراف کرد روی مبل تو اتاق بیمارستان هری خوابش برده بود نگاهی به صفحه گوشی انداخت اشک دو یون بود جواب داد و خوابآلود زمزمه کرد: چی شده
صدای پر عجله دو یون رو شنید : سریع بیایید انبار یه اتفاقی افتاده
جونگ کوک روی مبل نشست و گفت : باشه الان میام
گوشی رو قطع کرد و نگاهی به صورت غرق در خواب هری کرد
لبخندی گوشه لبش نشست ،
از روی مبل بلند شده کتش رو پوشید با قدم های به طرفه هری رفت و خم شد بوسه ای روی پیشونیش گذاشت زیر لبی گفت : عشقم خوب بخوابی
با قدم های سریع وارده انباری که درش باز بود رفت سریه اطرافو نگاه کرد شوکه به جسدی کاملا سوخته روی صندلی بسته بود نگاه کرد حتا شناسایی هم نمیشد سریع قدم برداشت طرفش بهت زده گفت : این کیه
دو یون نامید گفت : سانگ هیون سیک مرده
جونگ کوک : کی اینو سوزنده آمورته کجاست هیون بین .. نگاهی بهش انداخت هنوز بسته بود دوباره نجوا کرد..: چطوری فرار کرد
دو یون : همه نگهبان ها رو کشتن سانگ هیون سیک رو آتیش زدن مطمئنم سانگ بوم داره کمکش میکنه اما هیون بین رو نبرده
جونگ کوک عصبی پیشونیش رو مالید و عصبی گفت : اینو باز کن کاره این نمی تونه باشه مطمئنم کاره دیویده سانگ بوم هم هم دستشه باید پیداشون کنیم خیلی زود
دو یون : عصبی نشید حتما پیداش میکنیم..
شاید این داشت آخرای داستان محفل Fire میشد بازی میان آنها تموم میشد
جنگ روی یه محفل مزخرف که همه جونشون را روش از دست میداد داشت به اتمام میرسید یعنی چه کسی برنده این بازی میشد
لحظهای با ویبر گوشی اش نگاهش رو از آن حسد کاملا سوخته گرفت
.........
- ۸.۵k
- ۰۲ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط