P25
P25
دوباره رفتم سمت بیمارستان بارون قطع شده بود
تهیونگ ب هوش اومده بود
رفتم داخل
+ته؟
_اینجا چ میکنی
+ته (گریه)
_ا. ت من متأسفم خیلی (گریه
+چیشده؟
_اون کسی ک بهت دارو رو داد یکی از دشمنای من بوده و من تورو برای سخت کردن بچه قضاوت کردم(داد، گریه)
بلند شدم اشکمو پاک کردم
+حقته تو باشی دیگ ب من تهمت نزنی
_ا. ت نمیخوای برگردی؟
پریدم بغلش
+چرااا
_اخخخ
_هی خدااا تصادف کردم هااا
+وای ببخشید خوبی
_یس
2 هفته بعد
اینا میرن خونه بچه 2 هفته بستری بوده
بعد اینا دوستاشونو ی شب دعوت میکنن (جیمین:ارمیتازنش) (کوک:تیبا زنش) (اسم فالوورام)
(علامت تیبا£کوک¢ارمیتا$جیمین¥)
£¢هاییییی
+ووویییییی تیبااا (بغلش کرد)
£خبرا رو شنیدم(در گوشش)
+هوف آره دیگ این زندگیه ماست
$¥سلاممممم
کوک و جیمین و ته همو بغل کردن
$وویییی غم کشیده مننننن
+اووو بیا بگلمممم
اینا نشستن شب رو خونه ا. ت اینا خوابیدن بعد دیگ..
داشتم میرفتم تو اتاق پیش ته بخوابم ک صدای آه و ناله کوک و تیبا رو شنیدم(کوک و تیبا همو جر دادن باهم کردن)
اون دوتای دیگه هم ک داشتن ذکرمیگفتن😂(جیمین مسلمان شده)
منو ته هم مثل کوک و تیبا فکر میکنم جیمین و آرمیتا نخوابیدن از سر جیغای ما
خلاصه اینا بچه دار میشن اونم پسره و باهم خوشبخت میشن این چهار تا هم م میرن خونشون و...
تمام
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
امیدوارم خوشتون اومده باشه خوبی و بدی منو حلالم کنید
#فیک
#سناریو
#بلک_پینگ
#بی_تی_اس
دوباره رفتم سمت بیمارستان بارون قطع شده بود
تهیونگ ب هوش اومده بود
رفتم داخل
+ته؟
_اینجا چ میکنی
+ته (گریه)
_ا. ت من متأسفم خیلی (گریه
+چیشده؟
_اون کسی ک بهت دارو رو داد یکی از دشمنای من بوده و من تورو برای سخت کردن بچه قضاوت کردم(داد، گریه)
بلند شدم اشکمو پاک کردم
+حقته تو باشی دیگ ب من تهمت نزنی
_ا. ت نمیخوای برگردی؟
پریدم بغلش
+چرااا
_اخخخ
_هی خدااا تصادف کردم هااا
+وای ببخشید خوبی
_یس
2 هفته بعد
اینا میرن خونه بچه 2 هفته بستری بوده
بعد اینا دوستاشونو ی شب دعوت میکنن (جیمین:ارمیتازنش) (کوک:تیبا زنش) (اسم فالوورام)
(علامت تیبا£کوک¢ارمیتا$جیمین¥)
£¢هاییییی
+ووویییییی تیبااا (بغلش کرد)
£خبرا رو شنیدم(در گوشش)
+هوف آره دیگ این زندگیه ماست
$¥سلاممممم
کوک و جیمین و ته همو بغل کردن
$وویییی غم کشیده مننننن
+اووو بیا بگلمممم
اینا نشستن شب رو خونه ا. ت اینا خوابیدن بعد دیگ..
داشتم میرفتم تو اتاق پیش ته بخوابم ک صدای آه و ناله کوک و تیبا رو شنیدم(کوک و تیبا همو جر دادن باهم کردن)
اون دوتای دیگه هم ک داشتن ذکرمیگفتن😂(جیمین مسلمان شده)
منو ته هم مثل کوک و تیبا فکر میکنم جیمین و آرمیتا نخوابیدن از سر جیغای ما
خلاصه اینا بچه دار میشن اونم پسره و باهم خوشبخت میشن این چهار تا هم م میرن خونشون و...
تمام
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
امیدوارم خوشتون اومده باشه خوبی و بدی منو حلالم کنید
#فیک
#سناریو
#بلک_پینگ
#بی_تی_اس
۲۹.۲k
۰۴ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.