عشق در هنر پارت 1
عشق در هنر پارت 1
ا.ت ویو
بعد از اینکه استعفا دادم چند جا دنبال کار گشتم ولی پیدا نکردم تا اینکه رزومه خودم و چند تا طراح رو به یک کمپانی که دوستم لیا بهم گفته بود وپیشنهاد داده بود فرستادم پسفردا نامه ای دريافت کردم که گفته بودن طراح لباس تصادف کرده و آیدل نیاز فوری به طراح داره برای آلبومش برام آدرسشو رو بههمراه شماره دفترشون رو دادن پس لباسام رو پوشیدم و دفترم رو برداشتم و گذاشتم داخل کیفم به همراه گوشیم و شارژرم و طراحی هایی که کردم رو هم برداشتم و مداد و... برداشتم و رفتم رسیدم یک خانم من رو راهنمایی کرد و رفتم
دفتر مدیر کل و ثبت نام کردم ولی برای 7 نفر یا ابولفضل خب من میتونم ولی بهم گفتن که یکی خیلی فوری نیاز داره اسمش... اسمش.. هان مین یونگی بود باید همین الان شروع میکردم چون 2 روز دیگه آلبومش هست و فیلمبرداری امروزه پس شروع کردم و سریع یک لباس مردانه طراحی کردم و نشونشون دادم و قبول شدم و رسما شروع به کار کردم و بهم گفتن لباس های خوب و مشکی میخوان منم گفتم باید ببینم
و من رو بردن دفتر کسی مثل دفتر نبود یک اتاق پر از لباس و چیز هایی نامرتب بود
+سلام
_سلام شما؟
+من ا.ت هستم طراح جدید
_فهمیدم فقط زود
+چشم امر دیگه ای
نزدیکم آمد و کسی اونجا نبود به دادم برسه و دستش مانع قرارم شد و چسبوندم به دیوار چونه ام رو بالا آورد و گفت
_اینجا هر چی گفتم میگی چشم الان زود باش 2 روز دیگه آلبومم هست ولباس ندارم برا فردا موزیک ویدئو
راستی دور و برم نیاو تو دست و پا نباش کوچولو
+هیی تو رئیس نیستی و(بایه حرکت دستش رو پیچوندم (غلط کردی🙃🔪) الان هم دلم نمیخواد اینجا ماری کنم من فقط طراحم اون کسی که باید بدوزه خدا بهش رحم کنه
_اون سریع هست حالا هم دستم رو ول کن
+بزارفکر کنم.... ام نمیخوام
_ولم کن ببینم
+ولت میکنم ولی نبین بای
ا.ت ویو
بعد از اینکه استعفا دادم چند جا دنبال کار گشتم ولی پیدا نکردم تا اینکه رزومه خودم و چند تا طراح رو به یک کمپانی که دوستم لیا بهم گفته بود وپیشنهاد داده بود فرستادم پسفردا نامه ای دريافت کردم که گفته بودن طراح لباس تصادف کرده و آیدل نیاز فوری به طراح داره برای آلبومش برام آدرسشو رو بههمراه شماره دفترشون رو دادن پس لباسام رو پوشیدم و دفترم رو برداشتم و گذاشتم داخل کیفم به همراه گوشیم و شارژرم و طراحی هایی که کردم رو هم برداشتم و مداد و... برداشتم و رفتم رسیدم یک خانم من رو راهنمایی کرد و رفتم
دفتر مدیر کل و ثبت نام کردم ولی برای 7 نفر یا ابولفضل خب من میتونم ولی بهم گفتن که یکی خیلی فوری نیاز داره اسمش... اسمش.. هان مین یونگی بود باید همین الان شروع میکردم چون 2 روز دیگه آلبومش هست و فیلمبرداری امروزه پس شروع کردم و سریع یک لباس مردانه طراحی کردم و نشونشون دادم و قبول شدم و رسما شروع به کار کردم و بهم گفتن لباس های خوب و مشکی میخوان منم گفتم باید ببینم
و من رو بردن دفتر کسی مثل دفتر نبود یک اتاق پر از لباس و چیز هایی نامرتب بود
+سلام
_سلام شما؟
+من ا.ت هستم طراح جدید
_فهمیدم فقط زود
+چشم امر دیگه ای
نزدیکم آمد و کسی اونجا نبود به دادم برسه و دستش مانع قرارم شد و چسبوندم به دیوار چونه ام رو بالا آورد و گفت
_اینجا هر چی گفتم میگی چشم الان زود باش 2 روز دیگه آلبومم هست ولباس ندارم برا فردا موزیک ویدئو
راستی دور و برم نیاو تو دست و پا نباش کوچولو
+هیی تو رئیس نیستی و(بایه حرکت دستش رو پیچوندم (غلط کردی🙃🔪) الان هم دلم نمیخواد اینجا ماری کنم من فقط طراحم اون کسی که باید بدوزه خدا بهش رحم کنه
_اون سریع هست حالا هم دستم رو ول کن
+بزارفکر کنم.... ام نمیخوام
_ولم کن ببینم
+ولت میکنم ولی نبین بای
۴.۰k
۱۶ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.