part.19
#part.19
آسیه:شام چی درست کنم؟
دوروک:قربونت بشم تو بیا بشین غذا سفارش دادم
آسیه:خودم میخواستم غذا درست کنم 🥺
دوروک:خب گفتم خسته میشی فدات شم، میخوای یه فیلم انتخاب کنم با فیلم ببینیم؟
-اوهومم
+بیا بریم
[میخواستن برن بشینن که صدای گریه سلدا میاد، باهم میرن بالا پیشش]
-مامانی، قربونت بشم، بیا بغلم فدات شم
+قشنگم، چی شده فدات شم؟
-دلش برای مامانش تنگ شد😌
+ایییی قربونش بشم
[داشتن سلدا رو سرگرم میکردن که زنگ در میخوره]
+وایستا من میرم تو با سلدا بیا پایین
-باش
[آسدور با سلدا دارن فیلم نگاه میکنن که وسطای فیلم]
آسیه:دوروک،تو فردا میری شرکت؟
دوروک:نه قربونت بشم
-چرا؟ مگه نگفتی یه پرونده خیلی مهم هست که باید بش برسم؟
+سپردمش به برک و عمر، میخوام پیش دخترم و مامان خوشگلش باشم
[ آسیه لبخند میزنه سلدا هم خوابیده دوروک تلویزیون رو خاموش میکنه بعد عم سلدا رو بغل میکنه، دست آسیه رو میگیره و میرن بخوابن]
-میشه سلدا رو نزاری تو تختش؟
+براچی قربونت بشم؟
-دوست دارم پیش خودمون بخوابه🤏🏻
+بیا قربونت بشم
[نزدیک ساعت 4صبح بود آسیه بلند میشه و...]
آسیه :خواب بودم ولی حس کردم یچی داره بهم میخوره دیدم سلدا داره دست و پا میزنه بلند شدم و بغلش کردم حس کردم یکم داغه انگار تب داشت آروم زدم به دوروک تا بیدار بشه
دوروک: چیزی شده قربونت بشم؟
آسیه:بیدار شدم دیدم سلدا داره دست و پا میزنه بغلش کردم تب داشت، میترسم دوروک 🥺
+میخوای بریم دکتر؟
-آره تروخدا زود بریم
+برم لباس بپوشم توهم خودت و سلدا لباس گرم بپوشید هوا سرده
-باش
آسیه:شام چی درست کنم؟
دوروک:قربونت بشم تو بیا بشین غذا سفارش دادم
آسیه:خودم میخواستم غذا درست کنم 🥺
دوروک:خب گفتم خسته میشی فدات شم، میخوای یه فیلم انتخاب کنم با فیلم ببینیم؟
-اوهومم
+بیا بریم
[میخواستن برن بشینن که صدای گریه سلدا میاد، باهم میرن بالا پیشش]
-مامانی، قربونت بشم، بیا بغلم فدات شم
+قشنگم، چی شده فدات شم؟
-دلش برای مامانش تنگ شد😌
+ایییی قربونش بشم
[داشتن سلدا رو سرگرم میکردن که زنگ در میخوره]
+وایستا من میرم تو با سلدا بیا پایین
-باش
[آسدور با سلدا دارن فیلم نگاه میکنن که وسطای فیلم]
آسیه:دوروک،تو فردا میری شرکت؟
دوروک:نه قربونت بشم
-چرا؟ مگه نگفتی یه پرونده خیلی مهم هست که باید بش برسم؟
+سپردمش به برک و عمر، میخوام پیش دخترم و مامان خوشگلش باشم
[ آسیه لبخند میزنه سلدا هم خوابیده دوروک تلویزیون رو خاموش میکنه بعد عم سلدا رو بغل میکنه، دست آسیه رو میگیره و میرن بخوابن]
-میشه سلدا رو نزاری تو تختش؟
+براچی قربونت بشم؟
-دوست دارم پیش خودمون بخوابه🤏🏻
+بیا قربونت بشم
[نزدیک ساعت 4صبح بود آسیه بلند میشه و...]
آسیه :خواب بودم ولی حس کردم یچی داره بهم میخوره دیدم سلدا داره دست و پا میزنه بلند شدم و بغلش کردم حس کردم یکم داغه انگار تب داشت آروم زدم به دوروک تا بیدار بشه
دوروک: چیزی شده قربونت بشم؟
آسیه:بیدار شدم دیدم سلدا داره دست و پا میزنه بغلش کردم تب داشت، میترسم دوروک 🥺
+میخوای بریم دکتر؟
-آره تروخدا زود بریم
+برم لباس بپوشم توهم خودت و سلدا لباس گرم بپوشید هوا سرده
-باش
۲.۹k
۱۷ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.