Part20
#Part20
آسیه:رسیدیم دکتر سلدا تو بغل دوروک بود موقعی که رسیدیم منشی گفتم خانم دکتر کایا رفتن بیرون حدودا 10 دقیقه دیگه میان، وقتی گفت خانم کایا یاد هازال افتادم، داشتم فکر میکردم دیدم یکی محکم بغلم کرده به خودم اومدم دیدم هازالع، دلم براش یذره شده بود🥲
وقتی از بغلم اومد بیرون گفت
هازال:وای آسیم خیی دلم برات تنگ شده بود، آفتاب از کدوم طرف دراومده اومدی اینجا؟
آسیه:منم خیلی دلم برات تنگ شده بود ، سلدا تب داره اومدم معاینش کنی
هازال:سلدا کیه؟
آسیه:دخترم دیگه
"شوخی میکنی🥲
-بخدا جدیم، دوروک سلدا رو میدی
+بیا قربونت بشم
"تو و دوروک ازدواج کردینننن
-کجایی تو دختر دوساله
"وایییی خیلی خوشحال شدم، بیاین اتاقم ببینم این وروجک خانم چشه
[بعد از اینکه هازال سلدا رو معاینه کرد گفت چون زود بدنیا اومده سیستم ایمنی بدنش هنوز ضعیفه چیز بدی نیست ولی باید مواظبش باشید،حدودا 5 بود که از مطب رفتن ]
فردا صبح
از زبون آسیه:دیشب انقدر خسته بودم اصن نفهمیدم کی رسیدیم
صبح که بیدار شدم دیدم سلدا بغلم خواب بود
ولی دوروک رو نبود بلند شدم پتو رو کشیدم رو سلدا ، لباسام رو عوض کردم و رفتم و پایین
...
آسیه:رسیدیم دکتر سلدا تو بغل دوروک بود موقعی که رسیدیم منشی گفتم خانم دکتر کایا رفتن بیرون حدودا 10 دقیقه دیگه میان، وقتی گفت خانم کایا یاد هازال افتادم، داشتم فکر میکردم دیدم یکی محکم بغلم کرده به خودم اومدم دیدم هازالع، دلم براش یذره شده بود🥲
وقتی از بغلم اومد بیرون گفت
هازال:وای آسیم خیی دلم برات تنگ شده بود، آفتاب از کدوم طرف دراومده اومدی اینجا؟
آسیه:منم خیلی دلم برات تنگ شده بود ، سلدا تب داره اومدم معاینش کنی
هازال:سلدا کیه؟
آسیه:دخترم دیگه
"شوخی میکنی🥲
-بخدا جدیم، دوروک سلدا رو میدی
+بیا قربونت بشم
"تو و دوروک ازدواج کردینننن
-کجایی تو دختر دوساله
"وایییی خیلی خوشحال شدم، بیاین اتاقم ببینم این وروجک خانم چشه
[بعد از اینکه هازال سلدا رو معاینه کرد گفت چون زود بدنیا اومده سیستم ایمنی بدنش هنوز ضعیفه چیز بدی نیست ولی باید مواظبش باشید،حدودا 5 بود که از مطب رفتن ]
فردا صبح
از زبون آسیه:دیشب انقدر خسته بودم اصن نفهمیدم کی رسیدیم
صبح که بیدار شدم دیدم سلدا بغلم خواب بود
ولی دوروک رو نبود بلند شدم پتو رو کشیدم رو سلدا ، لباسام رو عوض کردم و رفتم و پایین
...
۲.۱k
۱۷ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.