ملودیتلخ
ملودی_تلخ🍷
Part: 56
#تهیونگ
باورم نمیشد این همون دختره
باید اینارو میزاشتم ب حساب پر./یو///دیش؟
همون دختری که منو میدید خجالت میکشید الان داره میگه بکش پایین
پوفی کشیدم و بی توجه بهش بیرون رفتم صداش ریز ریز خندهاشو میشنیدم
بیرون امدم
چطوری جبران کنم؟
یه احساس عجیبی داشتم
دلم میخواست همش کنارش باشم و باهاش صحبت کنم
اخه تو پنج روز چکار کرده بود با من!!!؟
دستی توی موهام کشیدم و خواستم درو باز کنم
پتو رو کشیده بود رو سرش بی صدا دراز کشیده بود
خواب بود؟ چه سریع؟
دروغ میگفت!!!!
پریدم رو تخت بالا پایین شد اما واکنشی نشون نداد
پتو رو یهو کنار کشیدم اما بازم هیچی نشد
تا اینکه صدای گریه هاش خوردم کرد
ملودی_تلخ🍷
Part: 59
میتونی بری و تحویل بگیری
_چه راحت، واقعا میزاری برم؟ نمیترسی برم پیش پلیس و بگم ادم ربایی کردین؟
قبلا درمورد این موضوع صحبت کردم حتی اگه بگی نمیتونن کاری کنن
درمورد اینکه راحت میزارم بری چون تو بجای شخص دیگه ای اینجایی
_ممنون که دزدیدین منو و بعد ازادم کردید
الان تیکه بود یا تشکر؟
_هرطور ببینیش
دنبالش تا پایین رفتم اشاره به زیر دستم کردم که وسایل هاشو بیاره
بعد از اینکه تحویل گرفت
پا به فرار گزاشت و عین اسب میدوید
که یکی از ندیمه ها داد زد
*دختر مگه پر//یو/د نیستی؟
میدونستم از عمد داد زده تا ابرو شو ببره
میدونست اون از اینکه همه بدونن خجالت میکشه
بایدم بکشه
همون لحظه به بادیگاردا که دور هم جمع شدن و نگاهی به مردان توی عمارت انداختم
بعضی هاشون ریز ریز میخندیدن...
༺༈༺༼༻༻★☆٭★☆٭★☆٭★☆٭★☆٭٭★༺༈ད༻
Part: 56
#تهیونگ
باورم نمیشد این همون دختره
باید اینارو میزاشتم ب حساب پر./یو///دیش؟
همون دختری که منو میدید خجالت میکشید الان داره میگه بکش پایین
پوفی کشیدم و بی توجه بهش بیرون رفتم صداش ریز ریز خندهاشو میشنیدم
بیرون امدم
چطوری جبران کنم؟
یه احساس عجیبی داشتم
دلم میخواست همش کنارش باشم و باهاش صحبت کنم
اخه تو پنج روز چکار کرده بود با من!!!؟
دستی توی موهام کشیدم و خواستم درو باز کنم
پتو رو کشیده بود رو سرش بی صدا دراز کشیده بود
خواب بود؟ چه سریع؟
دروغ میگفت!!!!
پریدم رو تخت بالا پایین شد اما واکنشی نشون نداد
پتو رو یهو کنار کشیدم اما بازم هیچی نشد
تا اینکه صدای گریه هاش خوردم کرد
ملودی_تلخ🍷
Part: 59
میتونی بری و تحویل بگیری
_چه راحت، واقعا میزاری برم؟ نمیترسی برم پیش پلیس و بگم ادم ربایی کردین؟
قبلا درمورد این موضوع صحبت کردم حتی اگه بگی نمیتونن کاری کنن
درمورد اینکه راحت میزارم بری چون تو بجای شخص دیگه ای اینجایی
_ممنون که دزدیدین منو و بعد ازادم کردید
الان تیکه بود یا تشکر؟
_هرطور ببینیش
دنبالش تا پایین رفتم اشاره به زیر دستم کردم که وسایل هاشو بیاره
بعد از اینکه تحویل گرفت
پا به فرار گزاشت و عین اسب میدوید
که یکی از ندیمه ها داد زد
*دختر مگه پر//یو/د نیستی؟
میدونستم از عمد داد زده تا ابرو شو ببره
میدونست اون از اینکه همه بدونن خجالت میکشه
بایدم بکشه
همون لحظه به بادیگاردا که دور هم جمع شدن و نگاهی به مردان توی عمارت انداختم
بعضی هاشون ریز ریز میخندیدن...
༺༈༺༼༻༻★☆٭★☆٭★☆٭★☆٭★☆٭٭★༺༈ད༻
- ۱.۶k
- ۲۰ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط