Part
Part ¹⁴
کان : تو چی ؟ جواب نمیدی ؟
لیلا : باید فکر کنم
تولگا: جمیله چیزی نمیگی ؟
جمیله: هر حرفی بود دیشب گفتم
تولگا: باشه
لیلا : یعنی چی ؟ تو دیشب به جمیله پیشنهاد دادی؟ چرا به من نگفتی ؟
تولگا: ببین من با کان کاری نکردم پس تو هم غر نزن
لیلا:باشه
شب
ولی : بچهها آماده شدین؟
خدیجه: هنوز یک ساعت مونده ولی
ولی : دست نباحت خانم درد نکنه
امل : بابا جون نگاه کن مثل پرنسس ها شدم
ولی : تو بدون لباس هم مثل پرنسس هایی پرنسس امل
نباحت : همه چیز آماده هست
صدای زنگ در میاد
نباحت: آها ، اومدن ، بفرمایید
ارن ها : ممنون نباحت خانم
دوروک و ملیسا: سلام
عاکف: سلام خانواده ارن ها خوش اومدین
ارن ها : ممنون خوش باشین
برک و سوسن : سلام
ارن ها : سلام
کیک رو بریدن
همه : تولد مبارک پرنسس
امل : ممنون
ارن ها امل رو بغل میکنن و کادو هاشونو میدن
دوروک امل رو بغل میکنه بهش کادو میده یواش میگه تولدت مبارک خواهر زن ،آسیه که کنارشه میشنوه پا شو میزاره روی پای دوروک
دوروک : آخ
نباحت: چی شد ؟
دوروک : هیچی
در گوش آسیه میگه: چیکار میکنی دختر یواش دردم گرفت
آسیه : تقصیر خودته اگه به امل نمی گفتی خواهر زن اینطور نمی شد
دوروک : عادت کن از این به بعد بهش میگم خواهر زن
آسیه: من هنوز جوابتو ندادم
دوروک : خب الان بده
در گوشش میگه بیا دستشو میگیره میره توی یکی از اتاقا ارن ها مشغول باز کردن کادو هان متوجه نمیشن ملیسا میبینه ولی هیچی نمیگه
دوروک : الان جواب بده
آسیه: نمیتونم
دوروک آسیه رو بغل میکنه میگه چی میشه اگه الان جواب بدی ؟ تو هم منو دوست داری قبول کن
آسیه هیچی نمیگه و اونم دوروک رو بغل میکنه
دوروک : این یعنی تو هم
حرفشو کامل نزده بود که آسیه بوسیدش ( از لپ )(ذهنتونو درست کنید 😂)
کان : تو چی ؟ جواب نمیدی ؟
لیلا : باید فکر کنم
تولگا: جمیله چیزی نمیگی ؟
جمیله: هر حرفی بود دیشب گفتم
تولگا: باشه
لیلا : یعنی چی ؟ تو دیشب به جمیله پیشنهاد دادی؟ چرا به من نگفتی ؟
تولگا: ببین من با کان کاری نکردم پس تو هم غر نزن
لیلا:باشه
شب
ولی : بچهها آماده شدین؟
خدیجه: هنوز یک ساعت مونده ولی
ولی : دست نباحت خانم درد نکنه
امل : بابا جون نگاه کن مثل پرنسس ها شدم
ولی : تو بدون لباس هم مثل پرنسس هایی پرنسس امل
نباحت : همه چیز آماده هست
صدای زنگ در میاد
نباحت: آها ، اومدن ، بفرمایید
ارن ها : ممنون نباحت خانم
دوروک و ملیسا: سلام
عاکف: سلام خانواده ارن ها خوش اومدین
ارن ها : ممنون خوش باشین
برک و سوسن : سلام
ارن ها : سلام
کیک رو بریدن
همه : تولد مبارک پرنسس
امل : ممنون
ارن ها امل رو بغل میکنن و کادو هاشونو میدن
دوروک امل رو بغل میکنه بهش کادو میده یواش میگه تولدت مبارک خواهر زن ،آسیه که کنارشه میشنوه پا شو میزاره روی پای دوروک
دوروک : آخ
نباحت: چی شد ؟
دوروک : هیچی
در گوش آسیه میگه: چیکار میکنی دختر یواش دردم گرفت
آسیه : تقصیر خودته اگه به امل نمی گفتی خواهر زن اینطور نمی شد
دوروک : عادت کن از این به بعد بهش میگم خواهر زن
آسیه: من هنوز جوابتو ندادم
دوروک : خب الان بده
در گوشش میگه بیا دستشو میگیره میره توی یکی از اتاقا ارن ها مشغول باز کردن کادو هان متوجه نمیشن ملیسا میبینه ولی هیچی نمیگه
دوروک : الان جواب بده
آسیه: نمیتونم
دوروک آسیه رو بغل میکنه میگه چی میشه اگه الان جواب بدی ؟ تو هم منو دوست داری قبول کن
آسیه هیچی نمیگه و اونم دوروک رو بغل میکنه
دوروک : این یعنی تو هم
حرفشو کامل نزده بود که آسیه بوسیدش ( از لپ )(ذهنتونو درست کنید 😂)
- ۳.۷k
- ۰۵ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط