دختر مافیا پارت ۱۰
یعنی باید این کار رو انجام بدم؟
رجینالد:بهت یه روز فقط میدم،حالا هم برو خونه تا فردا که تصمیمت رو میگیری.
_چشم،با اجازه
تعظیم کردم و رفتم بیرون
سردم شده بودم،نمی تونستم حرف بزنم
یهو به زمین نشستم و نفس های عمیق می کشیدم
که آکیرا سریع اومد کنار من
آکیرا:سم،سم حالت خوبه؟چیشده؟چی رئیس بهت گفته؟
نمی تونستم صحبت کنم.
تنها کاری که به ذهنم اومد رو انجام دادم
بغلش کردم
فقط می خواستم توی بغلش بمونم تا آروم بگیرم
نمیدونم چند دقیقه گذشت که بلاخره آروم شدم و از بغلش بیرون اومدم
و اونم با با لطافت گونه هامو نوازش می کرد
آکیرا:آروم شدی؟
_آره،بهترم مرسی
آکیرا:پاشو بریم خونه ی من،بهتره استراحت کنی
_باشه،بریم
بعد از چند دقیقه رسیدم
و وارد آپارتمان آکیرا شدیم
آکیرا:چند تا لباس برات گرفته بودم نشد بهت بدم،توی اتاق هستن هر کدوم رو خواستی بپوش
_باشه،فقط کدوم اتاق؟
آکیرا:اتاق خودم،سمت راسته
_باشه
رفتم توی اتاق آکیرا
سبکش خیلی آرام بخش بود
رنگ اتاق قهوه ای روشن و کرم بود
و سرویس اتاق هم کرمی رنگ بود
روی دیوار ها عکس خانواده آکیرا و من بود!
رفتم جلوتر و به عکس ها نگاه کردم،خاطراتم زنده شد
چشمم به عطری که رو میز بود خورد
رفتم عطر رو برداشتم و بوش کردم
وای چه خوشبو
که دفتری با جلد سبز رنگ نظرم رو جلب کرد
دفتر رو روی صفحه ای که علامت گذاشته شده بود باز کردم:
فردا می خوام به سم درخواست ازدواج بدم،اومیدوارم قبول کنه
انگشتری به رنگ آبی براش گرفتم،فکر کنم خوشش بیاد
اما می ترسم،امروز رفت پیش دکتر و گفت که سرطان دارم
نمی تونم به کسی بگم،قراره درمان رو شروع کنم اگه انجام ندم حداقل یک سال دیگه زنده می مونم پس بخاطر سم هم شده باید تلاش کنم.
اشک ها از چشمام سرازیر شدن
آکیرا:جعبه رو پیدا نکردی؟
برگشتم و به صورت آکیرا نگاه کردم
_چرا نگفتی؟
آکیرا:نمی خواستم نگرانت کنم
_درمانت رو شروع کردی؟
آکیرا:نه نتونستم،ببخشید
_یعنی یعنی وای نه
هق هقم شروع شد و روی تخت نشستم
آکیرا اومد سمتم و بغلم کرد
آکیرا:گریه نکن،لطفا
_تو هق نباید هق نگران من هق می بودی
آکیرا هیچی نگفتم و فقط منو بغل کرد
دستش رو روی چون گذاشت و سرم رو بالا آورد
آکیرا:میدونی،من خیلی دوست دارم
تا خواستم حرفی بزنم
با برخورد لب هاش به لبم ساکت شدم
اول شوکه شدم،اما بعدش همراهیش کردم
از هم جدا شدیم
گونم سرخ شده بود
آکیرا:پاشو بریم یه چیزی بخوریم
_باشه
_____________________________________________
اوهایو
ببخشید که دیروز نذاشتم
اما امروز قراره یه پارت دیگه ای هم بدم منتظر باشید
اومیدوارم خوشتون اومده باشه
تا پارت بعدی
جانه🩷
رجینالد:بهت یه روز فقط میدم،حالا هم برو خونه تا فردا که تصمیمت رو میگیری.
_چشم،با اجازه
تعظیم کردم و رفتم بیرون
سردم شده بودم،نمی تونستم حرف بزنم
یهو به زمین نشستم و نفس های عمیق می کشیدم
که آکیرا سریع اومد کنار من
آکیرا:سم،سم حالت خوبه؟چیشده؟چی رئیس بهت گفته؟
نمی تونستم صحبت کنم.
تنها کاری که به ذهنم اومد رو انجام دادم
بغلش کردم
فقط می خواستم توی بغلش بمونم تا آروم بگیرم
نمیدونم چند دقیقه گذشت که بلاخره آروم شدم و از بغلش بیرون اومدم
و اونم با با لطافت گونه هامو نوازش می کرد
آکیرا:آروم شدی؟
_آره،بهترم مرسی
آکیرا:پاشو بریم خونه ی من،بهتره استراحت کنی
_باشه،بریم
بعد از چند دقیقه رسیدم
و وارد آپارتمان آکیرا شدیم
آکیرا:چند تا لباس برات گرفته بودم نشد بهت بدم،توی اتاق هستن هر کدوم رو خواستی بپوش
_باشه،فقط کدوم اتاق؟
آکیرا:اتاق خودم،سمت راسته
_باشه
رفتم توی اتاق آکیرا
سبکش خیلی آرام بخش بود
رنگ اتاق قهوه ای روشن و کرم بود
و سرویس اتاق هم کرمی رنگ بود
روی دیوار ها عکس خانواده آکیرا و من بود!
رفتم جلوتر و به عکس ها نگاه کردم،خاطراتم زنده شد
چشمم به عطری که رو میز بود خورد
رفتم عطر رو برداشتم و بوش کردم
وای چه خوشبو
که دفتری با جلد سبز رنگ نظرم رو جلب کرد
دفتر رو روی صفحه ای که علامت گذاشته شده بود باز کردم:
فردا می خوام به سم درخواست ازدواج بدم،اومیدوارم قبول کنه
انگشتری به رنگ آبی براش گرفتم،فکر کنم خوشش بیاد
اما می ترسم،امروز رفت پیش دکتر و گفت که سرطان دارم
نمی تونم به کسی بگم،قراره درمان رو شروع کنم اگه انجام ندم حداقل یک سال دیگه زنده می مونم پس بخاطر سم هم شده باید تلاش کنم.
اشک ها از چشمام سرازیر شدن
آکیرا:جعبه رو پیدا نکردی؟
برگشتم و به صورت آکیرا نگاه کردم
_چرا نگفتی؟
آکیرا:نمی خواستم نگرانت کنم
_درمانت رو شروع کردی؟
آکیرا:نه نتونستم،ببخشید
_یعنی یعنی وای نه
هق هقم شروع شد و روی تخت نشستم
آکیرا اومد سمتم و بغلم کرد
آکیرا:گریه نکن،لطفا
_تو هق نباید هق نگران من هق می بودی
آکیرا هیچی نگفتم و فقط منو بغل کرد
دستش رو روی چون گذاشت و سرم رو بالا آورد
آکیرا:میدونی،من خیلی دوست دارم
تا خواستم حرفی بزنم
با برخورد لب هاش به لبم ساکت شدم
اول شوکه شدم،اما بعدش همراهیش کردم
از هم جدا شدیم
گونم سرخ شده بود
آکیرا:پاشو بریم یه چیزی بخوریم
_باشه
_____________________________________________
اوهایو
ببخشید که دیروز نذاشتم
اما امروز قراره یه پارت دیگه ای هم بدم منتظر باشید
اومیدوارم خوشتون اومده باشه
تا پارت بعدی
جانه🩷
۲.۴k
۲۶ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.