دختر مافیا پارت ۱۱
_باشه
بعد از اینکه آکیرا برام نودل درست کرد و خوردیم
من از آکیرا اجازه خواستم که برم حموم
وقتی وارد حموم شدم شیر آب رو باز کردم و ققط گریه کردم
یک ساعت تمام گریه کردم
تا صدای در رو شنیدم
آکیرا:هی،سم حالت خوبه؟
صدامو صاف کردم
_آره،آره خوبم
صورتمو آب زدم و تصمیم گرفتم که واقعا دوش بگیرم
بعد از دوش گرفتن اومدم بیرون و یکی از لباس هایی که آکیرا برام گرفته رو پوشیدم،واقعا سلیقه خوبی داره
آکیرا:سم میشه بیای تو اتاق من
_باشه الان میام
رفتم توی اتاقش
_بیام تو؟
آکیرا:بیا
رفت روی تخت نشستم
_خب
آکیرا پاشُد و در کُمُدش رو باز کرد و یه جعبه در آورد
آکیرا:سم یا بهتره بگم بانو سامانتا آیا با من ازدواج می کنی؟
و در جعبه رو باز کرد،یه انگشتر با نگین های ریز آبی واقعا زیبا بود
شوکه بودم
_خب،خب بله قبول می کنم
و دستم رو جلو بُردم
انگشتر رو وارد انگشتم کردم
دستمو بالا آوردم و بهش نگاه کردم
_خیلی قشنگه
آکیرا:تو قشنگ تری
زدم به بازوش
_هی،همش می خوای خجالت زدم کنی؟
دستاشو به عنوان تسلیم بالا بُرد
آکیرا:باشه ببخشید،حالا کجا دوست داری بخوابی؟
نمیدونستم
اما یه چیزی به ذهنم اومد و نمیدونم چیشد که همون فکر رو بهش گفتم
_پیش تو می خوام بخوابم
شوکه شد
آکیرا:خب باشه،باهم روی تخت می خوابیم
قبل از خواب رفتم و موهامو شونه کردم
و بعدش رفتم پیش آکیرا رو تخت و دراز کشیدم
آکیرا پشت به من بود
_هی آکیرا،نمیخوای منو بغل کنی بعد بخوابیم؟
برگشت سمت من
آکیرا:چی؟
_همون که شنیدی!
آکیرا:باشه،بیا بغلم
و دستاشو باز کرد
منم رفتم تو بغلش
باید بهش میگفتم
_آکیرا،می خوام یه حرفی بهت بزنم ولی فقط باید گوش بدی
آکیرا:باشه،هرچی تو بگی
_بیا فرار کنیم،از مافیای سرخ بریم و فرار کنیم
آکیرا:چرا؟
_گفتم فقط گوش کن،رئیس به من گفته که باید تورو بُکشم ولی من نمی تونم من تورو دوست دارم پس بیا فرار کنیم و یه جای دور باهم ازدواج کنیم و زندگی کنیم،حالا می تونی حرف بزنی
آکیرا:باشه
_باشه؟
آکیرا:آره،من مشکلی ندارم هرچی تو بگی
_واقعی؟وای مرسی
و بیشتر بغلش کردم
آکیرا:من برای خوشحالی تو هر کاری می کنم.
--------------------------------------
فردا صبح آکیرا وسایلش رو جمع کرد و رفتیم
خونه ی من و منم وسایلم رو جمع کردم،رفتیم سمت فرودگاه
دوتا بلیت برای پرواز آلمان گرفتیم
-----------------------------------
به راحتی به آلمان رسیدیم
چون آکیرا هتل رزرو کرده بود سریع سمت هتل رفتیم
همه چی آروم بود و ما خیلی خوشحالم برای هفته بعدی قرار شد رابطه امون رو رسمی کنیم و زن و شوهر بشیم
اما این خوشی تا ابد نبود و زود تموم شد
_____________________________________________
اوهایو
اومیدوارم خوشتون اومده باشه
من که خیلی از پارت ۱۰ و ۱۱ خوشم اومد
و میدونم دیروز پارت نذاشتم اما در عوض امروز دوتا پارت بلند و قشنگ گذاشتم.
تا پارت بعدی
جانه🩷
بعد از اینکه آکیرا برام نودل درست کرد و خوردیم
من از آکیرا اجازه خواستم که برم حموم
وقتی وارد حموم شدم شیر آب رو باز کردم و ققط گریه کردم
یک ساعت تمام گریه کردم
تا صدای در رو شنیدم
آکیرا:هی،سم حالت خوبه؟
صدامو صاف کردم
_آره،آره خوبم
صورتمو آب زدم و تصمیم گرفتم که واقعا دوش بگیرم
بعد از دوش گرفتن اومدم بیرون و یکی از لباس هایی که آکیرا برام گرفته رو پوشیدم،واقعا سلیقه خوبی داره
آکیرا:سم میشه بیای تو اتاق من
_باشه الان میام
رفتم توی اتاقش
_بیام تو؟
آکیرا:بیا
رفت روی تخت نشستم
_خب
آکیرا پاشُد و در کُمُدش رو باز کرد و یه جعبه در آورد
آکیرا:سم یا بهتره بگم بانو سامانتا آیا با من ازدواج می کنی؟
و در جعبه رو باز کرد،یه انگشتر با نگین های ریز آبی واقعا زیبا بود
شوکه بودم
_خب،خب بله قبول می کنم
و دستم رو جلو بُردم
انگشتر رو وارد انگشتم کردم
دستمو بالا آوردم و بهش نگاه کردم
_خیلی قشنگه
آکیرا:تو قشنگ تری
زدم به بازوش
_هی،همش می خوای خجالت زدم کنی؟
دستاشو به عنوان تسلیم بالا بُرد
آکیرا:باشه ببخشید،حالا کجا دوست داری بخوابی؟
نمیدونستم
اما یه چیزی به ذهنم اومد و نمیدونم چیشد که همون فکر رو بهش گفتم
_پیش تو می خوام بخوابم
شوکه شد
آکیرا:خب باشه،باهم روی تخت می خوابیم
قبل از خواب رفتم و موهامو شونه کردم
و بعدش رفتم پیش آکیرا رو تخت و دراز کشیدم
آکیرا پشت به من بود
_هی آکیرا،نمیخوای منو بغل کنی بعد بخوابیم؟
برگشت سمت من
آکیرا:چی؟
_همون که شنیدی!
آکیرا:باشه،بیا بغلم
و دستاشو باز کرد
منم رفتم تو بغلش
باید بهش میگفتم
_آکیرا،می خوام یه حرفی بهت بزنم ولی فقط باید گوش بدی
آکیرا:باشه،هرچی تو بگی
_بیا فرار کنیم،از مافیای سرخ بریم و فرار کنیم
آکیرا:چرا؟
_گفتم فقط گوش کن،رئیس به من گفته که باید تورو بُکشم ولی من نمی تونم من تورو دوست دارم پس بیا فرار کنیم و یه جای دور باهم ازدواج کنیم و زندگی کنیم،حالا می تونی حرف بزنی
آکیرا:باشه
_باشه؟
آکیرا:آره،من مشکلی ندارم هرچی تو بگی
_واقعی؟وای مرسی
و بیشتر بغلش کردم
آکیرا:من برای خوشحالی تو هر کاری می کنم.
--------------------------------------
فردا صبح آکیرا وسایلش رو جمع کرد و رفتیم
خونه ی من و منم وسایلم رو جمع کردم،رفتیم سمت فرودگاه
دوتا بلیت برای پرواز آلمان گرفتیم
-----------------------------------
به راحتی به آلمان رسیدیم
چون آکیرا هتل رزرو کرده بود سریع سمت هتل رفتیم
همه چی آروم بود و ما خیلی خوشحالم برای هفته بعدی قرار شد رابطه امون رو رسمی کنیم و زن و شوهر بشیم
اما این خوشی تا ابد نبود و زود تموم شد
_____________________________________________
اوهایو
اومیدوارم خوشتون اومده باشه
من که خیلی از پارت ۱۰ و ۱۱ خوشم اومد
و میدونم دیروز پارت نذاشتم اما در عوض امروز دوتا پارت بلند و قشنگ گذاشتم.
تا پارت بعدی
جانه🩷
۲.۵k
۲۶ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.