پارت 10 فیک مجبورم
پارت 10 فیک مجبورم
ویو کوک
تقریبا داشت صبحونم تموم میشد که ات اومد
ات: سلام
کوک:...
ات: هوی، سلام
کوک:...
ویو کوک
داشت از دهنم میپرد جوابشو بدم، واقعا وقتی به اون لحظه فکر میکنم صدای شکستن قلبم رو میشنوم.
ویو ات
چرا جواب سلامم نمیده، داره دیوونم میکنه، وقتی به این فکر میکنم که کوک فکر میکنه دارم بهش خیانت میکنم صدای شکستن قلبم رو میشنوم، حالا که کوک منو دوس نداره... احساس میکنم عاشقش شدم، نمیدونستم انقدر کراش داشتن سخت و درناکه
(پرس به یک ساعت بعد)
ویو ات
کوک داشت حاضر میشد، حتی وقتی اعصبانیه هم زیباس
ات: کوک، کوک
کوک:...
ات: کوک یه لحظه وایسا خواهش میکنم یه دقیقه وایسا
کوک: چیه؟ چی میخوای؟
ات: کوک، تو که دیگه از من خوشت نمیاد، بزار برم
ویو کوک
میتونستم الان فریاد بزنم که عاشقتم و چیزی که توی دلم هست رو خالی کنم ولی...
کوک: چی؟ ولت کنم؟ عمرا
ات: مگه نمیگی بهت خیانت کردم، بزار برم
کوک: دوست ندارم ولی میتونم ازت استفاده کنم
(پرش به عصر)
(کوک بر میگرده خونه)
ات: کوک
کوک:(به چهرش حالت سوالی میده)
ات: لینا دعوتم کرده مهمونی، مهمونی دخترونه، منو و چندتا از دوستام
کوک: خب چه چی
ات: میخوام برم
کوک: چرا باید بزارم بری
ات: کوک تو از من متنفرم باشی نمیتونی منو توی این خونه ی لعنتی زندانی کنی
کوک: کی گفته؟
ات: کوک خواهش میکنم ازت توروخدااا
ویو کوک
واقعا کی دلش میاد به این قیافه ی زیبا و کیوتی بگه نه اخه
کوک: درک برو، کی میای
ات: ساعت هفت میام، مرسیییی
(ات میره حاضر میشه و ژیتان پیتان میکنه و میاد پایین)
کوک: خودم میرسونمت
(دم در خونه ی لینا)
کوک:...
ویو کوک
تقریبا داشت صبحونم تموم میشد که ات اومد
ات: سلام
کوک:...
ات: هوی، سلام
کوک:...
ویو کوک
داشت از دهنم میپرد جوابشو بدم، واقعا وقتی به اون لحظه فکر میکنم صدای شکستن قلبم رو میشنوم.
ویو ات
چرا جواب سلامم نمیده، داره دیوونم میکنه، وقتی به این فکر میکنم که کوک فکر میکنه دارم بهش خیانت میکنم صدای شکستن قلبم رو میشنوم، حالا که کوک منو دوس نداره... احساس میکنم عاشقش شدم، نمیدونستم انقدر کراش داشتن سخت و درناکه
(پرس به یک ساعت بعد)
ویو ات
کوک داشت حاضر میشد، حتی وقتی اعصبانیه هم زیباس
ات: کوک، کوک
کوک:...
ات: کوک یه لحظه وایسا خواهش میکنم یه دقیقه وایسا
کوک: چیه؟ چی میخوای؟
ات: کوک، تو که دیگه از من خوشت نمیاد، بزار برم
ویو کوک
میتونستم الان فریاد بزنم که عاشقتم و چیزی که توی دلم هست رو خالی کنم ولی...
کوک: چی؟ ولت کنم؟ عمرا
ات: مگه نمیگی بهت خیانت کردم، بزار برم
کوک: دوست ندارم ولی میتونم ازت استفاده کنم
(پرش به عصر)
(کوک بر میگرده خونه)
ات: کوک
کوک:(به چهرش حالت سوالی میده)
ات: لینا دعوتم کرده مهمونی، مهمونی دخترونه، منو و چندتا از دوستام
کوک: خب چه چی
ات: میخوام برم
کوک: چرا باید بزارم بری
ات: کوک تو از من متنفرم باشی نمیتونی منو توی این خونه ی لعنتی زندانی کنی
کوک: کی گفته؟
ات: کوک خواهش میکنم ازت توروخدااا
ویو کوک
واقعا کی دلش میاد به این قیافه ی زیبا و کیوتی بگه نه اخه
کوک: درک برو، کی میای
ات: ساعت هفت میام، مرسیییی
(ات میره حاضر میشه و ژیتان پیتان میکنه و میاد پایین)
کوک: خودم میرسونمت
(دم در خونه ی لینا)
کوک:...
۱۲.۱k
۲۲ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.