𝓑𝓵𝓪𝓬𝓴 𝓦𝓸𝓸𝓵𝓯 : 𝒫𝒶𝓇𝓉 ²
𝓑𝓵𝓪𝓬𝓴 𝓦𝓸𝓸𝓵𝓯 : 𝒫𝒶𝓇𝓉 ²
تهیونگ : شت ریدم
و آروم و خسته روی صندلی فرود اومد و دستاشو روی صورتش کشید
با عصبانیت از پله ها بالا رفت و تقی درو بست که صدای دری که حونگ کوک با عصبانیت بسته بود طنین انداز سکوت عمارت شده بود
آروم روی تختش نشست
العان به یک چیز احتیاج داشت تا آرومش کنه ولی اون العان توی اتاقش نبود
دلش خونشون رو میخواست با تمام محدودیت هایی که مثلا به اسم محافظت براش گذاشته بودن
شونه هاش و چونه اش شروع کردن به لرزیدن و کمکم با صدای آروم اشک هاش با سبقت شروع کردن به ریختن روی گونه هاش و گونه اش رو خیس کردن
بالشتش کامل خیس شده بود و از بسکه گریه کرده بود نوک دماغش و زیر چشماش صورتی شده بود و خیلی کیوت شده بود
در اتاقش رو قفل کرده بود تا کسی نیاد توی اتاق
یه روز گذشته بود و جونگ کوک یه سر گریه میکرد و ناراحت بود تهیونگم چند باری اومد ولی وقت کوک جوابش رو نداد رفت
جونگ کوک یا حرف های تهیونگ خیلی ناراحت بود
تهیونگ ادعای دوست داشتن میکرد و الکی اون رو گرفته بود و آورده بود پیش خودش و حالا از رفتارهای جونگ کوک اعتراض کرده بود از نظ. جونگ کوک این نهایت بیشعوری کیم رو میرسوند فرار تنها ها راه خلاصی از این مخمصه ی بزرگ و وحشتناک بود در هر صورت اون باید خوش رو از دست کیم تهیونگ نجات میداد
تمام نقشه ها اوکی بود
لباس های مشکیم رو تن زدم و ماسک مشکیم رو زدم
به سمت پنجره حرکت کردم
آروم ملحفه ها ی تخت رو که بهم گره زده بود از پنجره انداخت پایین و با احتیاط از روی طنابی که درست کرده بود خودش رک به زمین رسوند
یه لحظه حس گیسو کمند بودن بهم دست داد که از برج مامان گاتل فرار میکنه
خیلی یواشکی و با احتیاط از کنار بادیگارد ها رد شدم
واقع میخوام ببینم کی به اینا گواهی داده که بادیگارد مردم بشن هی البته توی یه این مورد العان به نفع من تموم شد
یه کوچولو مونده بود که برسم به در که یهو از یقم روی هوا آویزون شدم
تهیونگ : جایی تشریف می بردین بدون اطلاع
عوضی دوباره مودم رو موقع فرار گرفته بود
جونگ کوک تخس گفت : به توچه
تهیونگ نفسی از عصبانیت کشید و گفت : تو توله خرگوش نمیخوای آدم شی هان
جونگ کوک : باید به عرضتون برسونم هیچ فرشته ای تا به حال آدم نشده
تهیونگ : دهنت رو ببند ( داد )
جونگ کوک آروم روی زمین فرود اومد و بغض کرد
تهیونگ : من نیفهمم چرا جفتم باید توی دردسر ساز باشی پدر منو درآوردی چرا زبون نمیفهمی پسر ببین آقای جونگ کوک اگه قراره این کارها رو کنی مطمعن باش از همین امشب توی اتاق حبست میکنم تا یاد بگیری دیگه از این غلط ها نکنی
تهیونگ : شت ریدم
و آروم و خسته روی صندلی فرود اومد و دستاشو روی صورتش کشید
با عصبانیت از پله ها بالا رفت و تقی درو بست که صدای دری که حونگ کوک با عصبانیت بسته بود طنین انداز سکوت عمارت شده بود
آروم روی تختش نشست
العان به یک چیز احتیاج داشت تا آرومش کنه ولی اون العان توی اتاقش نبود
دلش خونشون رو میخواست با تمام محدودیت هایی که مثلا به اسم محافظت براش گذاشته بودن
شونه هاش و چونه اش شروع کردن به لرزیدن و کمکم با صدای آروم اشک هاش با سبقت شروع کردن به ریختن روی گونه هاش و گونه اش رو خیس کردن
بالشتش کامل خیس شده بود و از بسکه گریه کرده بود نوک دماغش و زیر چشماش صورتی شده بود و خیلی کیوت شده بود
در اتاقش رو قفل کرده بود تا کسی نیاد توی اتاق
یه روز گذشته بود و جونگ کوک یه سر گریه میکرد و ناراحت بود تهیونگم چند باری اومد ولی وقت کوک جوابش رو نداد رفت
جونگ کوک یا حرف های تهیونگ خیلی ناراحت بود
تهیونگ ادعای دوست داشتن میکرد و الکی اون رو گرفته بود و آورده بود پیش خودش و حالا از رفتارهای جونگ کوک اعتراض کرده بود از نظ. جونگ کوک این نهایت بیشعوری کیم رو میرسوند فرار تنها ها راه خلاصی از این مخمصه ی بزرگ و وحشتناک بود در هر صورت اون باید خوش رو از دست کیم تهیونگ نجات میداد
تمام نقشه ها اوکی بود
لباس های مشکیم رو تن زدم و ماسک مشکیم رو زدم
به سمت پنجره حرکت کردم
آروم ملحفه ها ی تخت رو که بهم گره زده بود از پنجره انداخت پایین و با احتیاط از روی طنابی که درست کرده بود خودش رک به زمین رسوند
یه لحظه حس گیسو کمند بودن بهم دست داد که از برج مامان گاتل فرار میکنه
خیلی یواشکی و با احتیاط از کنار بادیگارد ها رد شدم
واقع میخوام ببینم کی به اینا گواهی داده که بادیگارد مردم بشن هی البته توی یه این مورد العان به نفع من تموم شد
یه کوچولو مونده بود که برسم به در که یهو از یقم روی هوا آویزون شدم
تهیونگ : جایی تشریف می بردین بدون اطلاع
عوضی دوباره مودم رو موقع فرار گرفته بود
جونگ کوک تخس گفت : به توچه
تهیونگ نفسی از عصبانیت کشید و گفت : تو توله خرگوش نمیخوای آدم شی هان
جونگ کوک : باید به عرضتون برسونم هیچ فرشته ای تا به حال آدم نشده
تهیونگ : دهنت رو ببند ( داد )
جونگ کوک آروم روی زمین فرود اومد و بغض کرد
تهیونگ : من نیفهمم چرا جفتم باید توی دردسر ساز باشی پدر منو درآوردی چرا زبون نمیفهمی پسر ببین آقای جونگ کوک اگه قراره این کارها رو کنی مطمعن باش از همین امشب توی اتاق حبست میکنم تا یاد بگیری دیگه از این غلط ها نکنی
۵.۱k
۲۰ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.