هوس خان👑
#هوس_خان👑
#پارت132
اما بهتر بود به قول قدیمیها گربه را دم حجله بکشم
باید خودی نشون میدادم تا کمی به خودش بیاد بفهمه که با کی طرفه و من یه عروسک خیمه شب بازی نیستم و شوهرشم
کمی دیگه توی حیاط موندم زیر همون درخت نشستم و دوباره سیگار کشیدم و دوباره فکر کردم فکر من قلب من ذهن من پر بود از ماهرو دل تنگی که تمام وجودم را پر کرده بود و سلول به سلول تنم و دربرمیگرفت
حال و روز خوشی نداشتم این زندگی اجباری من و هر روز به کام فروریختگی می کشید و احساس می کردم هر روز دارم از هم میپاشم
هوا تاریک شده بود کسی جرات نکرده بود خریدای مهتاب از وسط حیاط جمع کنه همون وسط موندگار شده بودن
کمی به خودم اومدم کمی که خودمو کنترل کردم و تونستم آروم بگیرم خودم همه اونا رو از حیاط جمع کردم و داخل بردم
این خونه رو دوست داشتم قبلا خاطرات خوبی اینجا به یادگار گذاشتم و حتی با علیرضا چند روزی اینجا گذرونده بودم
تک به تک اتاقش و می شناختم اما دقیق نمی دونستم الان مهتاب و باید توی کدوم یکی از این اتاقها پیدا کنم بالاخره توی بزرگترین و مجلل ترین اتاق عمارت کوچک شهری پیداش کردم...
🌹🍁
@romankhanzadehh
😻☝️
#پارت132
اما بهتر بود به قول قدیمیها گربه را دم حجله بکشم
باید خودی نشون میدادم تا کمی به خودش بیاد بفهمه که با کی طرفه و من یه عروسک خیمه شب بازی نیستم و شوهرشم
کمی دیگه توی حیاط موندم زیر همون درخت نشستم و دوباره سیگار کشیدم و دوباره فکر کردم فکر من قلب من ذهن من پر بود از ماهرو دل تنگی که تمام وجودم را پر کرده بود و سلول به سلول تنم و دربرمیگرفت
حال و روز خوشی نداشتم این زندگی اجباری من و هر روز به کام فروریختگی می کشید و احساس می کردم هر روز دارم از هم میپاشم
هوا تاریک شده بود کسی جرات نکرده بود خریدای مهتاب از وسط حیاط جمع کنه همون وسط موندگار شده بودن
کمی به خودم اومدم کمی که خودمو کنترل کردم و تونستم آروم بگیرم خودم همه اونا رو از حیاط جمع کردم و داخل بردم
این خونه رو دوست داشتم قبلا خاطرات خوبی اینجا به یادگار گذاشتم و حتی با علیرضا چند روزی اینجا گذرونده بودم
تک به تک اتاقش و می شناختم اما دقیق نمی دونستم الان مهتاب و باید توی کدوم یکی از این اتاقها پیدا کنم بالاخره توی بزرگترین و مجلل ترین اتاق عمارت کوچک شهری پیداش کردم...
🌹🍁
@romankhanzadehh
😻☝️
۱۰.۲k
۳۰ دی ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.