هوسخان

#هوس_خان👑
#پارت130



از کنارم گذشت و گفت انگار
_عصبانی هستی من میرم داخل بعدا حرف میزنیم
من که گفتم میرم خرید

دلم می خواست همینجا جونشو بگیرم این دختر منوچی حساب کرده بود فک میکنه میتونه سر غلطی دلش بخواد بکنه؟
خریدایی که توی دستش بود و کشیدم روی زمین انداختم و گفتم ببین دختر جون اینجا حرف حرف منه وقتی بی اجازه ی
من بدون اینکه به من بگی از اینجا میری بیرون یعنی داری یه غلطی می کنی که من نباید بفهمم و تو باید اینو بدونی که من ازون مردای نفهم که با چند تا عشوه ناز خر میشن نیستم
من فرق دارم پس با من رو باش مثل کف دست راست بهم بگو کدوم گوری رفته بودی تا منم دیگه پی این ماجرا رو نگیرم...

یکه خورده بود انگار انتظار همچین واکنشی از من نداشت فکر می کرد یه مرد بی خیالم که این چیزا عین خیالم نیست و برام اهمیتی نداره اما در اشتباه بود درسته ازدواج اجباری بود

درست هیچ حسی به این آدم نداشتم درست این زندگی که الان وسطش گیر افتاده بودم به دلخواه من نبود اما نمی ذاشتم بند و بساط زندگیم از دستم دربره
نمیذاشتم بازیچه یه زن بشم حس خوبی به این رفتاراش نداشتم حتی ته قلبم احساس می‌کردم بهش شک دارم

🌹🍁
@romankhanzadehh
🍁🍁🍁🍁
دیدگاه ها (۲)

🥀رمان خان زاده ،خانزاده🥀:#هوس_خان👑#پارت131با حرفاش کاراش کار...

#هوس_خان👑#پارت132 اما بهتر بود به قول قدیمی‌ها گربه را دم حج...

هوس_خان👑#پارت129وارد خونه شدیم به اتاقی که همیشه مال خودم بو...

🥀رمان خان زاده ،خانزاده🥀:#هوس_خان👑#پارت128اومدنش زیاد طول کش...

غرور اسلیترینی (فصل ۲) P5

نه خوب شده نه بد ولی نظر بدیدتک پارتیاسم: آخرین فنجان قهوه*ص...

"𝙼𝙰𝙵𝙸𝙰 𝚆𝙰𝙸𝙵""𝙿𝙰𝚁𝚃_𝟷𝟶"با ذوق گفتم : ــــ اینجا بی نظیره ته آر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط