𝑷𝒂𝒓𝒕:9
𝑷𝒂𝒓𝒕:9
"فقط یه لمس..."
ا.ت ویو:
همینجور داشتم گریه میکردم که یهو یه دست رو روی شونه ی سمت راستم حس کردم...
لینو:اشکالی نداره،بیا به پیاده رویمون ادامه بدیم.
ا.ت:باشه...هق
لینو:(لبخند)تو تا حالا کافه ی منو دیدی؟
ا.ت:نه،الان بازه؟
لینو:البته،بریم؟
ا.ت:بریم(اشکاشو پاک میکنه و دنبال لینو میره)
لینو:سردت که نیست؟
ا.ت:نه نیست
لینو:خوبه پس
ا.ت ویو:
کافه ی لینو خیلی بزرگ و خارق العاده بوده. من واقعا فکر نمیکردم که انقدر بزرگ و قشنگ باشه...
لینو:قشنگه؟
ا.ت:خیلی...
لینو:خوشحالم که خوشت اومده،بیا بریم تو
ا.ت:ب..باشه
راوی:گوشی ا.ت زنگ خورد...اون میا بود.
میا:سلام خوبی ا.ت،قرارت چطور بود؟
ا.ت:خوب بود ولی نمیخوام باهاش قرار بزارم
میا:چرا؟
لینو:ا.ت نمیای؟
میا:این صدای کی بووود؟
قرار میزاری شیطون.
ا.ت:فضولی بسه،فعلا کار دارم
میا:باشه(با خوشحالی)خوش بگذره
ا.ت:ممنونم
لینو:(با دست به ا.ت میگه بیا)
راوی:لینو ا.ت رو به اتاقی برد که بیشتر توی مشروب و الکل بود چون که اونجا خلوت تر بود و...
🐋🐋🐋🐋
"فقط یه لمس..."
ا.ت ویو:
همینجور داشتم گریه میکردم که یهو یه دست رو روی شونه ی سمت راستم حس کردم...
لینو:اشکالی نداره،بیا به پیاده رویمون ادامه بدیم.
ا.ت:باشه...هق
لینو:(لبخند)تو تا حالا کافه ی منو دیدی؟
ا.ت:نه،الان بازه؟
لینو:البته،بریم؟
ا.ت:بریم(اشکاشو پاک میکنه و دنبال لینو میره)
لینو:سردت که نیست؟
ا.ت:نه نیست
لینو:خوبه پس
ا.ت ویو:
کافه ی لینو خیلی بزرگ و خارق العاده بوده. من واقعا فکر نمیکردم که انقدر بزرگ و قشنگ باشه...
لینو:قشنگه؟
ا.ت:خیلی...
لینو:خوشحالم که خوشت اومده،بیا بریم تو
ا.ت:ب..باشه
راوی:گوشی ا.ت زنگ خورد...اون میا بود.
میا:سلام خوبی ا.ت،قرارت چطور بود؟
ا.ت:خوب بود ولی نمیخوام باهاش قرار بزارم
میا:چرا؟
لینو:ا.ت نمیای؟
میا:این صدای کی بووود؟
قرار میزاری شیطون.
ا.ت:فضولی بسه،فعلا کار دارم
میا:باشه(با خوشحالی)خوش بگذره
ا.ت:ممنونم
لینو:(با دست به ا.ت میگه بیا)
راوی:لینو ا.ت رو به اتاقی برد که بیشتر توی مشروب و الکل بود چون که اونجا خلوت تر بود و...
🐋🐋🐋🐋
۲.۸k
۰۶ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.