𝑷𝒂𝒓𝒕:8
𝑷𝒂𝒓𝒕:8
"فقط یه لمس..."
راوی:ا.ت رسید دم در و گلوشو یه جوری پوشوند و سریع رفت حموم...
م.ت:ا.ت چرا گلوتو بستی؟
ا.ت:آ...آ خب حس میکنم سرما خوردم برای همین
م.ت:مواظب خودت باش
جون هو:معلوم نیست خانم دوباره چیکار کرده.
ا.ت:الان حوصله ی شوخی ندارم جون هو.
لینو:شاید هوا بخوری بهتر شی...
ا.ت:هوا؟
لینو:آره،جون هو میای بریم بیرون پیاده روی؟
جون هو:نه من میخوام برم بخوابم.
ا.ت:پس کنسل شد دیگه
لینو:خب من و تو میریم.
ا.ت:فقط من با...تو؟
لینو:آره بیا بریم(با حالت سرزندگی)
ا.ت:باشه بریم(خوشحالی)
راوی:ا.ت و لینو رفتن پیاده روی که یهو لینو وایساد و دستاش رو گذاشت روی شونه ی ا.ت...
ا.ت:چیزی شده؟
لینو:من که میدونم گلوتو بخاطر سرما خوردگی نپوشوندی...
ا.ت:ر...راستش
لینو:روی این نیمکت بشین و برام تعریف کن ماجرا رو.
ا.ت:خب من امروز داشتم از سر یه قرار برمیگشتم که یهو یه دختره منو کشوند اونور و گفت برام یه گوشی بیار...
لینو:خب
ا.ت:بعد که گوشی رو اوردم و منو یه گوشه برد و بهم گفت اگه به کسی بگی میکشمت. (گریه)
لینو:حالا چرا گریه میکنی؟
ا.ت:خب چون نباید میگفتم،وگرنه میکشتم(گریه)
لینو:اشکار نداره،اون که نمیفهمه،نمیزاریم بفهمه
ا.ت ویو:
همینجور داشتم گریه میکردم که یهو یه دست رو روی شونه ی سمت راستم حس کردم...
⚘⚘⚘⚘
"فقط یه لمس..."
راوی:ا.ت رسید دم در و گلوشو یه جوری پوشوند و سریع رفت حموم...
م.ت:ا.ت چرا گلوتو بستی؟
ا.ت:آ...آ خب حس میکنم سرما خوردم برای همین
م.ت:مواظب خودت باش
جون هو:معلوم نیست خانم دوباره چیکار کرده.
ا.ت:الان حوصله ی شوخی ندارم جون هو.
لینو:شاید هوا بخوری بهتر شی...
ا.ت:هوا؟
لینو:آره،جون هو میای بریم بیرون پیاده روی؟
جون هو:نه من میخوام برم بخوابم.
ا.ت:پس کنسل شد دیگه
لینو:خب من و تو میریم.
ا.ت:فقط من با...تو؟
لینو:آره بیا بریم(با حالت سرزندگی)
ا.ت:باشه بریم(خوشحالی)
راوی:ا.ت و لینو رفتن پیاده روی که یهو لینو وایساد و دستاش رو گذاشت روی شونه ی ا.ت...
ا.ت:چیزی شده؟
لینو:من که میدونم گلوتو بخاطر سرما خوردگی نپوشوندی...
ا.ت:ر...راستش
لینو:روی این نیمکت بشین و برام تعریف کن ماجرا رو.
ا.ت:خب من امروز داشتم از سر یه قرار برمیگشتم که یهو یه دختره منو کشوند اونور و گفت برام یه گوشی بیار...
لینو:خب
ا.ت:بعد که گوشی رو اوردم و منو یه گوشه برد و بهم گفت اگه به کسی بگی میکشمت. (گریه)
لینو:حالا چرا گریه میکنی؟
ا.ت:خب چون نباید میگفتم،وگرنه میکشتم(گریه)
لینو:اشکار نداره،اون که نمیفهمه،نمیزاریم بفهمه
ا.ت ویو:
همینجور داشتم گریه میکردم که یهو یه دست رو روی شونه ی سمت راستم حس کردم...
⚘⚘⚘⚘
۳.۲k
۰۶ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.