𝑷𝒂𝒓𝒕:10
𝑷𝒂𝒓𝒕:10
"فقط یه لمس..."
راوی:لینو ا.ت رو به اتاقی برد که بیشتر توی مشروب و الکل بود چون که اونجا خلوت تر بود و...
لینو:چیزی میخوری؟
ا.ت:راستش من زیاد الکل و اینا رو دوست ندارم...
لینو:آههه،پس قهوه ای چیزی نمیخوای؟
ا.ت:یه دونه چای فقط
لینو:اوکی پس... آقای جانگ؟
جانگ:بله رییس
لینو:یه فنجون چای بیار
جانگ:و برای شما؟
لینو:من چیزی نمیخوام
جانگ:چشم رییس
ا.ت ویو:
لینو به عنوان رییس یه همچین جایی خیلی خفن بود.
لینو:میگم...
ا.ت:بله؟
لینو:هیچی فقط میخواستم بگم که میتونی همه چی رو بهم بگی...
ا.ت:همه چی؟
لینو:چیز خاصی هست که میخوای بهم بگی؟
ا.ت:آ...آره
لینو:چیه؟
ا.ت:میشه...(تا لب مرز رفتم ولی دیدم نمیتونم)مینهو صدات کنم؟
لینو:البته،هرجور راحتی
ا.ت:دوستت...د...دارم
راوی:درحالی که لینو داشت گل های روی میز رو نگاه میکرد با حرف ا.ت برای چند دقیقه سکوت کرد و فقط نگاهش کرد...
لینو:ا.ت خوابت میاد نه؟
ا.ت:نه
لینو:مطمئنی؟
ا.ت:آره مطمئنم(طوری رفتار میکرد که اصلا یادش رفته بود دختره بهش چی گفته بود)
لینو:(لیوان چایی رو میزاره جلوی ا.ت)
ا.ت:مین...نه...لینو لطفا حرفم رو باور کن
لینو:باور میکنم و جوابتم میدم ولی خب الان نه...
ا.ت:چ..چرا؟
لینو:از در این کافه بریم بیرون جوابت رو میدم...
🩰🩰🩰🩰
"فقط یه لمس..."
راوی:لینو ا.ت رو به اتاقی برد که بیشتر توی مشروب و الکل بود چون که اونجا خلوت تر بود و...
لینو:چیزی میخوری؟
ا.ت:راستش من زیاد الکل و اینا رو دوست ندارم...
لینو:آههه،پس قهوه ای چیزی نمیخوای؟
ا.ت:یه دونه چای فقط
لینو:اوکی پس... آقای جانگ؟
جانگ:بله رییس
لینو:یه فنجون چای بیار
جانگ:و برای شما؟
لینو:من چیزی نمیخوام
جانگ:چشم رییس
ا.ت ویو:
لینو به عنوان رییس یه همچین جایی خیلی خفن بود.
لینو:میگم...
ا.ت:بله؟
لینو:هیچی فقط میخواستم بگم که میتونی همه چی رو بهم بگی...
ا.ت:همه چی؟
لینو:چیز خاصی هست که میخوای بهم بگی؟
ا.ت:آ...آره
لینو:چیه؟
ا.ت:میشه...(تا لب مرز رفتم ولی دیدم نمیتونم)مینهو صدات کنم؟
لینو:البته،هرجور راحتی
ا.ت:دوستت...د...دارم
راوی:درحالی که لینو داشت گل های روی میز رو نگاه میکرد با حرف ا.ت برای چند دقیقه سکوت کرد و فقط نگاهش کرد...
لینو:ا.ت خوابت میاد نه؟
ا.ت:نه
لینو:مطمئنی؟
ا.ت:آره مطمئنم(طوری رفتار میکرد که اصلا یادش رفته بود دختره بهش چی گفته بود)
لینو:(لیوان چایی رو میزاره جلوی ا.ت)
ا.ت:مین...نه...لینو لطفا حرفم رو باور کن
لینو:باور میکنم و جوابتم میدم ولی خب الان نه...
ا.ت:چ..چرا؟
لینو:از در این کافه بریم بیرون جوابت رو میدم...
🩰🩰🩰🩰
۳.۰k
۰۶ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.