گریه ی شبانه پارت ۱۲
گریه ی شبانه پارت ۱۲
دستم رو از کمر ارشاویر برداشتم اما اون هنوز دستش رو کمرم بود و هنوز بهش چسبیده بودم
+اممم ویلیام دیگه رفت نمیخوای دستت رو برداری؟
٪نمیخوام بردارم همینطوری خوبه
فقط بهش نگاه میکردم. خندید و بغلم کرد و تو هوا میچرخوندم. حالم دست خودم نبود و میخندیدم. همینطور که میچرخوندم رفت سمت مبل و افتاد روی مبل و منم بی اختیار افتادم روش. بغلم کرد و لبخندی بهم زد، خندیدم و گفتم: تو دیوونه ای پسر.
٪میدونم
بعد ۱ سال بالاخره از ته دلم خندیدم و این حس خیلی خوب بود. همینطور میخندیدیم که یهو ارشاویر سرم رو بوسید. شوکه شدم و بهش نگاه کردم و اونم بهم نگاه میکرد که یهو گوشیش زنگ خورد. ای بابایی زیر لب گفت و بلندم کرد، نشسته بودم رو پاهاش بلند شدم و نشستم کنارش.
٪چیه این وسط تو زنگ زدی. به قران اگه کار مهمی نباشه میکشمت
........
٪همین؟ ببین زندت نمیزارم. شب میخرم میام
.........
٪به تو چه که من الان پیش کیم. حتما پیش یه فرد مهمیم دیگه. خدافظ
تلفن رو قطع کرد. موهای بلندم رو دادم پشت گوشم و بهش نگاه کردم.
+من فرد مهمیم؟ من فقط یه فرد عادیم.
٪نه تو برای من یه فرد خیلی مهمی هستی.
// از زبان ارشاویر//
بعد حرفم بوسه ی ارومی روی سرش زدم که خنده ی محوی زد و سرش رو انداخت پایین. منی که به عشق در نگاه اول اعتقاد نداشتم الان خودم عاشق شدم. اونم عاشق دختری که کسی رو نداره اما برام مهم نیست. پاشدم و رو به روش گفتم: نظرم عوض شد خونه ی مامانم نمیمونم میخوام همینجا بمونم.
سرش رو اورد بالا و به چشمای سبزش نگاه کردم.
+خب پس من میرم هتل.
پاشد که بره اما دستش رو گرفتم
٪منظورم این نبود تو برو تو یه اتاق منم میرم تو اتاق خودم.
+باشه. خوب بیا بهم یه اتاق بده.
رفتم و بهش یه اتاق دادم یه ساده بود.
+اممم چیزه.
٪چیه؟
+من لباس ندارم. لباسام تو خونه امریکامه
٪فردا یه بلیط میگیرم که بریم امریکا و وسایلت رو برداری و خونه هم بفروشیم
+چی.... نه من خونه رو نمیفروشم.... شاید دوباره برگشتم امریکا
٪نه من دیگه نمیزارم برگردی. تو باید پیش خودم بمونی.
نذاشتم حرف بزنه و از اتاقش اومدم بیرون. اجازه نمیدم ترکم کنه چون حتما نابود میشم.
//از زبان جسیکا//
*فردا صبح*
ساعت ۶ پاشدم و رفتم تو اشپزخونه و یه صبحونه خیلی خوشمزه و زیاد درست کرذم و رفتم تو اتاقم و یه هودی که ف کنم واسه ارشاویر بود پوشیدم و یه شلوارم که مال اون بود هم پوشیدم، خیلی برام بزرگ بودن اما مجبور بودم بپوشم چون لباس خودم راحت نبود. موهام که تا زیر باسنم بود رو با بستم و شونه زدم و چون لخت بود خیلی خوشگل شدم.
رفتم تو اتاق ارشاویر تا بیدارش کنم.
دستم رو از کمر ارشاویر برداشتم اما اون هنوز دستش رو کمرم بود و هنوز بهش چسبیده بودم
+اممم ویلیام دیگه رفت نمیخوای دستت رو برداری؟
٪نمیخوام بردارم همینطوری خوبه
فقط بهش نگاه میکردم. خندید و بغلم کرد و تو هوا میچرخوندم. حالم دست خودم نبود و میخندیدم. همینطور که میچرخوندم رفت سمت مبل و افتاد روی مبل و منم بی اختیار افتادم روش. بغلم کرد و لبخندی بهم زد، خندیدم و گفتم: تو دیوونه ای پسر.
٪میدونم
بعد ۱ سال بالاخره از ته دلم خندیدم و این حس خیلی خوب بود. همینطور میخندیدیم که یهو ارشاویر سرم رو بوسید. شوکه شدم و بهش نگاه کردم و اونم بهم نگاه میکرد که یهو گوشیش زنگ خورد. ای بابایی زیر لب گفت و بلندم کرد، نشسته بودم رو پاهاش بلند شدم و نشستم کنارش.
٪چیه این وسط تو زنگ زدی. به قران اگه کار مهمی نباشه میکشمت
........
٪همین؟ ببین زندت نمیزارم. شب میخرم میام
.........
٪به تو چه که من الان پیش کیم. حتما پیش یه فرد مهمیم دیگه. خدافظ
تلفن رو قطع کرد. موهای بلندم رو دادم پشت گوشم و بهش نگاه کردم.
+من فرد مهمیم؟ من فقط یه فرد عادیم.
٪نه تو برای من یه فرد خیلی مهمی هستی.
// از زبان ارشاویر//
بعد حرفم بوسه ی ارومی روی سرش زدم که خنده ی محوی زد و سرش رو انداخت پایین. منی که به عشق در نگاه اول اعتقاد نداشتم الان خودم عاشق شدم. اونم عاشق دختری که کسی رو نداره اما برام مهم نیست. پاشدم و رو به روش گفتم: نظرم عوض شد خونه ی مامانم نمیمونم میخوام همینجا بمونم.
سرش رو اورد بالا و به چشمای سبزش نگاه کردم.
+خب پس من میرم هتل.
پاشد که بره اما دستش رو گرفتم
٪منظورم این نبود تو برو تو یه اتاق منم میرم تو اتاق خودم.
+باشه. خوب بیا بهم یه اتاق بده.
رفتم و بهش یه اتاق دادم یه ساده بود.
+اممم چیزه.
٪چیه؟
+من لباس ندارم. لباسام تو خونه امریکامه
٪فردا یه بلیط میگیرم که بریم امریکا و وسایلت رو برداری و خونه هم بفروشیم
+چی.... نه من خونه رو نمیفروشم.... شاید دوباره برگشتم امریکا
٪نه من دیگه نمیزارم برگردی. تو باید پیش خودم بمونی.
نذاشتم حرف بزنه و از اتاقش اومدم بیرون. اجازه نمیدم ترکم کنه چون حتما نابود میشم.
//از زبان جسیکا//
*فردا صبح*
ساعت ۶ پاشدم و رفتم تو اشپزخونه و یه صبحونه خیلی خوشمزه و زیاد درست کرذم و رفتم تو اتاقم و یه هودی که ف کنم واسه ارشاویر بود پوشیدم و یه شلوارم که مال اون بود هم پوشیدم، خیلی برام بزرگ بودن اما مجبور بودم بپوشم چون لباس خودم راحت نبود. موهام که تا زیر باسنم بود رو با بستم و شونه زدم و چون لخت بود خیلی خوشگل شدم.
رفتم تو اتاق ارشاویر تا بیدارش کنم.
۴۶.۲k
۰۵ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.