هرگز با چشمهای من خودت را تماشا نکردهای

هرگز با چشم‌های من، خودت را تماشا نکرده‌ای
تا بدانی چقدر زیبایی..
هرگز با گوش‌های من خودت را نشنیده‌ای
تا بدانی چه آرامشی توی صدایت ریخته!
هرگز با پاهای من با شوق به سمتِ خودت قدم برنداشته‌ای و هرگز با دست‌های من دست‌ خودت را نگرفته‌ای!
تو هرگز با قلبِ من خودت را دوست نداشته‌ای و نمیدانی چگونه میشود عاشقت شد
و از این عشـق مُـــرد!
تــو نمیدانی..
تــو هیچ چیز نمیدانی..
دیدگاه ها (۸)

گر شور به دریا زدنت نیست از این پس بیهوده نکوبم سر سودازده ب...

دوستی با بعضی آدم ها مثل نوشیدن چای کیسه‌ ایستهول هولکی و دم...

کاش میشد جایی در، پس کوچه های این شهر شلوغ تو را یافت....مثل...

بـــه خودم آمدم انگار تویـــی در من بوداین کمی بیشتر از دل ب...

رسم زندگی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط