وقتی اکسو روز ولنتاین بهت هدیه میده..شیومین و چن..
شیومین...
داری میری خونه ک جلو در خونه میبینی یه سبد خرید چرخ داره ک بیشتر تو فروشگاها استفاده میشه:/
میری تو و میبینی شیومین نشسته کف آشپز خونه یه طرفش کوهی از خوراکی و یه طرف دیگش کوهی از پوست خوراکی:///
تو:شیومین اینا چیه؟اون سبد پشت در چیه:///
شیومین:رفتم فروشگاه برا ولنتاین یه عالمه خوراکی گرفتم ولی دیدم نه میتونم و نه حوصلم میشه اینهمه خوراکی و تو پلاستیک همراه خودم بیارم،،سبد رو هم از فروشگاه خریدم تا با اون بیارمشون:((
تو:یااا من اگ برا ولنتاین هدیه خوراکی نخوام باید کی و ببینم؟؟
شیومین:منو^_^
بیا باهم بخوریمشون خیلی خوشمزنااا نیای ضرر میکنی:///
تو اولش نمیخوای بری ولی چون میبینی شیومین با اشتها میخوره گشنت میشه و میری همراهیش میکنی:|||
چن...
گیتار و گرفته دستش و داره به نحوی ک اصلا به صداش نمیاد آواز میخونه ک تو بهش میگی..
تو:اههه
بس کن دیگ خسته شدم:///
چن:از چی الان دقیقا خسته شدی؟؟
تو:از آواز خوندنت
چن:واقعا؟؟؟آواز خوندن من چشه؟؟صدای من ک همه بش میگن حنجره طلایی و تو ازش خسته شدی باشه اصن دیگ نمی خونم اصن تو لیاقت صدای من و نداری://
تو ک اصن فک نمی کردی به دل بگیره بهش میگی..
تو:من..من اصن منظورم این نبود:|
چن:منظورت اگ این نبود چی بود؟؟
تو:بخدا هیچی قسم میخورم منظورم و بد گرفتی:(((
چن:هر چی بود بلاخره منظورتو گفتی حالا راحت شدی؟؟
بلند میشه و از خونه میزنه بیرون•_•
تا ساعت یازده نصفه شب منتظر میمونی میبینی هنوز نیومده میری از خونه بیرون تا دنبالش بگردی..
ک یدفه ای میبینی کای با شماره چن پیام داده و گفته بیاد خوابگاهشون ک اتفاق بدی برا چن افتاده°_°
با ترس میری خوابگاهشون اول میبینی ک هیچ کس داخل سالن نیس میری تو اتاقی ک کای گف ک یدفه ای چن بلند گف روز ولنتاین مبارک:///
چن تو اتاق تنها بود و کل اتاق و تزیین کرده بود و یه کادوی گنده اون کنار بود:|
تو ک هنوز گیج بودی بهش گفتی چیشد؟؟
چن:هیچی یه سورپرایز انتقامی بود:)))
تو:هوووف
بعدش زدی زیر گریه...
چن میاد کنارت و بغلت میکنه و میگ:ببخشید ببخشید اصن منظورم اذیت کردنت نبود://
بعدش یه چیزی میده دستت میگی این چیه؟؟
میگ این آلبومیه ک میخوام بدم بیرون میخوام اولین نفری ک آهنگاشو گوش میده تو باشی:))
توهم خوشحال میشی و قبول میکنی...
داری میری خونه ک جلو در خونه میبینی یه سبد خرید چرخ داره ک بیشتر تو فروشگاها استفاده میشه:/
میری تو و میبینی شیومین نشسته کف آشپز خونه یه طرفش کوهی از خوراکی و یه طرف دیگش کوهی از پوست خوراکی:///
تو:شیومین اینا چیه؟اون سبد پشت در چیه:///
شیومین:رفتم فروشگاه برا ولنتاین یه عالمه خوراکی گرفتم ولی دیدم نه میتونم و نه حوصلم میشه اینهمه خوراکی و تو پلاستیک همراه خودم بیارم،،سبد رو هم از فروشگاه خریدم تا با اون بیارمشون:((
تو:یااا من اگ برا ولنتاین هدیه خوراکی نخوام باید کی و ببینم؟؟
شیومین:منو^_^
بیا باهم بخوریمشون خیلی خوشمزنااا نیای ضرر میکنی:///
تو اولش نمیخوای بری ولی چون میبینی شیومین با اشتها میخوره گشنت میشه و میری همراهیش میکنی:|||
چن...
گیتار و گرفته دستش و داره به نحوی ک اصلا به صداش نمیاد آواز میخونه ک تو بهش میگی..
تو:اههه
بس کن دیگ خسته شدم:///
چن:از چی الان دقیقا خسته شدی؟؟
تو:از آواز خوندنت
چن:واقعا؟؟؟آواز خوندن من چشه؟؟صدای من ک همه بش میگن حنجره طلایی و تو ازش خسته شدی باشه اصن دیگ نمی خونم اصن تو لیاقت صدای من و نداری://
تو ک اصن فک نمی کردی به دل بگیره بهش میگی..
تو:من..من اصن منظورم این نبود:|
چن:منظورت اگ این نبود چی بود؟؟
تو:بخدا هیچی قسم میخورم منظورم و بد گرفتی:(((
چن:هر چی بود بلاخره منظورتو گفتی حالا راحت شدی؟؟
بلند میشه و از خونه میزنه بیرون•_•
تا ساعت یازده نصفه شب منتظر میمونی میبینی هنوز نیومده میری از خونه بیرون تا دنبالش بگردی..
ک یدفه ای میبینی کای با شماره چن پیام داده و گفته بیاد خوابگاهشون ک اتفاق بدی برا چن افتاده°_°
با ترس میری خوابگاهشون اول میبینی ک هیچ کس داخل سالن نیس میری تو اتاقی ک کای گف ک یدفه ای چن بلند گف روز ولنتاین مبارک:///
چن تو اتاق تنها بود و کل اتاق و تزیین کرده بود و یه کادوی گنده اون کنار بود:|
تو ک هنوز گیج بودی بهش گفتی چیشد؟؟
چن:هیچی یه سورپرایز انتقامی بود:)))
تو:هوووف
بعدش زدی زیر گریه...
چن میاد کنارت و بغلت میکنه و میگ:ببخشید ببخشید اصن منظورم اذیت کردنت نبود://
بعدش یه چیزی میده دستت میگی این چیه؟؟
میگ این آلبومیه ک میخوام بدم بیرون میخوام اولین نفری ک آهنگاشو گوش میده تو باشی:))
توهم خوشحال میشی و قبول میکنی...
۱۹.۲k
۱۶ آذر ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.