پـارت ⑨⑤
پـارت ⑨⑤
تـرنـم٭
ـ اووف رهام پس کی میرسیم؟ رهام:عزیزم صبور باش چند مین دیگه هواپیما میشینه ـ واای از یک ساعت پیش همین و داری میگی رهام:میگم تو که خانوادت و یادت نیست برای چی انقدر ذوق داری؟
ـ خب اونا که من و یادشونه میگما تو که آدرس خونمونو بلدی؟ رهام:مگه میشه کسی خونه ی شمارو بلد نباشه ـ واا یعنی خونمون و همه بلدن ؟
رهام:تو برو به یکی بگو مهرداد راستین ت شجرنامشو میرن چه برسه خونش
ـ مهرداد راستین بابامه؟ رهام:آره ـ خب چرا انقدر معروفه؟ رهام:یکی از بزرگ ترین تاجرای تهرانه و همیشه هم به همه از نظر مالی کمک میکنه.
ـ اوم پس آدم خوبیه رهام:آره ولی خب یه کوچولو جدی و خشنه ـ خیلی دوست دارم سریع تر ببینمشون تا شاید بتونم یه چیزی از حافظم و بدست بیارم
این و که گفتم رنگ رهام پرید دیگه کم کم دارم پی میبرم که یه کاسه ای زیر نیم کاسه است باید ته توش و در بیارم ـ رهام چیزی شد؟ رهام:نه عزیزم چیزی نیست
همون موقع هواپیما بالاخره اعلام کرد که میخواد بشینه بعد از اینکه نشست با رهام بلند شدیم و رفتیم داخل فرودگاه و ساکامون و برداشتیم همین که قدم اول و از فرودگاه گذاشتم بیرون تا میتونستم هوا رو بو کشیدم جایی که برام نا آشنا بود و بو کشیدم.
رهام:خیلی خب دیگه اگه بو کشیدنت تموم شده بیا سوار ماشین شیم بریم
رفتیم سوار یه ماشین که رهام از قبل بهش گفته بود بیاد دم فرودگاه شدیم
و رهامم یه آدرسی و بهش داد و راه افتاد.
ناشناس٭
اینطوری که شده میترسم تموم نقشمون و بریزه بهم بهتره به اون زنگ بزنم
بعد از دوتا بوق جواب داد:الو سلام بفرمایین جناب سرهنگ ـ سلام میدونی که اوضاع بد شده باید برگردی ایران
پشت خط:بله میدونم اما اینطوری لو میریم از نظر من باید بزاریم واسه عروسیشون برگردم ایران اینطوری کسی هم شک نمیکنه.
ـ خیلی خب روت حساب می کنم حواست باشه ما واسه این پرونده خیلی زحمت کشیدیم از فردا سروان احمدی و یوسفی هم وارد عملیات میشن
پس خوب حواست و جمع کن
پشت خط:چشـم جناب سرهنگ ـ خیلی خب دیگه قطع کن حواست به خودتم باشه خداحافظ پشت خط:خداحافظ
اون دختر و تمام کسای دیگرو نجات میدیم باید نجات بدیم و اون عوضیارم دستگیر کنیم...
ـ پـارت ـ ویـژه ـ نـداریـم.
لایـک ـ و ـ کـامـنـت ـ فـراموش ـ نشـه.
بـبـخشـید اگه دیـر بـه دیـر میـزارم.🙏
تـرنـم٭
ـ اووف رهام پس کی میرسیم؟ رهام:عزیزم صبور باش چند مین دیگه هواپیما میشینه ـ واای از یک ساعت پیش همین و داری میگی رهام:میگم تو که خانوادت و یادت نیست برای چی انقدر ذوق داری؟
ـ خب اونا که من و یادشونه میگما تو که آدرس خونمونو بلدی؟ رهام:مگه میشه کسی خونه ی شمارو بلد نباشه ـ واا یعنی خونمون و همه بلدن ؟
رهام:تو برو به یکی بگو مهرداد راستین ت شجرنامشو میرن چه برسه خونش
ـ مهرداد راستین بابامه؟ رهام:آره ـ خب چرا انقدر معروفه؟ رهام:یکی از بزرگ ترین تاجرای تهرانه و همیشه هم به همه از نظر مالی کمک میکنه.
ـ اوم پس آدم خوبیه رهام:آره ولی خب یه کوچولو جدی و خشنه ـ خیلی دوست دارم سریع تر ببینمشون تا شاید بتونم یه چیزی از حافظم و بدست بیارم
این و که گفتم رنگ رهام پرید دیگه کم کم دارم پی میبرم که یه کاسه ای زیر نیم کاسه است باید ته توش و در بیارم ـ رهام چیزی شد؟ رهام:نه عزیزم چیزی نیست
همون موقع هواپیما بالاخره اعلام کرد که میخواد بشینه بعد از اینکه نشست با رهام بلند شدیم و رفتیم داخل فرودگاه و ساکامون و برداشتیم همین که قدم اول و از فرودگاه گذاشتم بیرون تا میتونستم هوا رو بو کشیدم جایی که برام نا آشنا بود و بو کشیدم.
رهام:خیلی خب دیگه اگه بو کشیدنت تموم شده بیا سوار ماشین شیم بریم
رفتیم سوار یه ماشین که رهام از قبل بهش گفته بود بیاد دم فرودگاه شدیم
و رهامم یه آدرسی و بهش داد و راه افتاد.
ناشناس٭
اینطوری که شده میترسم تموم نقشمون و بریزه بهم بهتره به اون زنگ بزنم
بعد از دوتا بوق جواب داد:الو سلام بفرمایین جناب سرهنگ ـ سلام میدونی که اوضاع بد شده باید برگردی ایران
پشت خط:بله میدونم اما اینطوری لو میریم از نظر من باید بزاریم واسه عروسیشون برگردم ایران اینطوری کسی هم شک نمیکنه.
ـ خیلی خب روت حساب می کنم حواست باشه ما واسه این پرونده خیلی زحمت کشیدیم از فردا سروان احمدی و یوسفی هم وارد عملیات میشن
پس خوب حواست و جمع کن
پشت خط:چشـم جناب سرهنگ ـ خیلی خب دیگه قطع کن حواست به خودتم باشه خداحافظ پشت خط:خداحافظ
اون دختر و تمام کسای دیگرو نجات میدیم باید نجات بدیم و اون عوضیارم دستگیر کنیم...
ـ پـارت ـ ویـژه ـ نـداریـم.
لایـک ـ و ـ کـامـنـت ـ فـراموش ـ نشـه.
بـبـخشـید اگه دیـر بـه دیـر میـزارم.🙏
۸.۰k
۰۷ اردیبهشت ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.