پـارت ①⑥
پـارت ①⑥
تـیـام٭
اووف دلم خیلی برای ترنم تنگ شده خیلی وقته ندیدمش چندوقته هم که فقط پیام میده البته یه جور دیگه ای حرفاش و میگه قبلا قشنگ کرم بودنش و از
توی پیامم قشنگ میشه فهمید ولی الان خیلی بد پیام میده خیلی بد برخورد میکنه و سرده اما با این حال بازم دوست دارم زودتر ببینمش کاش میشد زودی بیاد ایران یهو دلم کشید
برم تو اتاقش داشتم میرفتم که زنگ در به صدا درومد مامان:تیــام برو در و باز کن چون تو حیاط بودم رفتم و در باز کردم ـ بله بـ....
چـ ی چی تـرنـم تا دیدمش فوری بغلش کردم و کلی بوسش کردم و بوییدمش خدایا ممنونم ازت ترنم و که تو بغلم بود و گذاشتم پایین و اومدم ازش بپرسم که کی اومدی که یهو چشمم خورد به رهام این این رهامه واقعا؟
این عوضی اینجا چیکار می کنه ـ تـ و تو اینجا چه غلطی می کنی مگه نگفته بودم گورت و گم کنی و نزدیک ما و خواهرم نشی هاااااا؟؟د حرف بزن مگه نگفتم؟
با سر و صدای من مامان و بابا و تیرداد اومدن بیرون اوناهم از دیدن ترنم خوشحال شدن ولی تا رهام و دیدن ریختن بهم میخواستم یه مشت بزنم
تو دهن رهام که ترنم دستمو رو هوا گرفت از کارش تعجب کردم اون خودش حتی اگه رهام و از صد متریشم میدید کلی فحش بهش میداد و بد و بیراه
بهش میگفت ولی الان دستمو گرفت تا نزنم تو دهن رهام ـ ترنم چیکار می کنی چرا نمیزاری بزنم تو دهن این آشغال مگه یادت نیست این همونه که
تو رو روانی کرد مگه یادت نمیاد یک سال تموم تو تیمارستان بستری بودی به خاطر این عوضی هااا؟ مگه یادت نیست یهو رنگ نگای ترنم عوض شد و
صورتش برگردوند سمت رهام و یه نگاه بهش کرد گفت:راست میگه؟
چـ ی ترنم چی میگه مگه خودش یادش نیست؟ رهام:لطفا زود برداشت نکنین
و بزارید بیام تو و بگم چه اتفاقی افتاده تیرداد:تو غلط میکنی بـیـ....
بابا:تیرداد بزار بیاد حرف بزنه ببینم حرف حسابش چیه ـ اما بابا با نگاهی که بابا بهم کرد فهمیدم نباید چیزی بگم.
یـک ـ پـارت ـ ویـژه ـ در ـ کـامـنـت ـ هـا.
لایـک ـ و ـ کـامـنـت ـ فـراموش ـ نـشـه.
تـیـام٭
اووف دلم خیلی برای ترنم تنگ شده خیلی وقته ندیدمش چندوقته هم که فقط پیام میده البته یه جور دیگه ای حرفاش و میگه قبلا قشنگ کرم بودنش و از
توی پیامم قشنگ میشه فهمید ولی الان خیلی بد پیام میده خیلی بد برخورد میکنه و سرده اما با این حال بازم دوست دارم زودتر ببینمش کاش میشد زودی بیاد ایران یهو دلم کشید
برم تو اتاقش داشتم میرفتم که زنگ در به صدا درومد مامان:تیــام برو در و باز کن چون تو حیاط بودم رفتم و در باز کردم ـ بله بـ....
چـ ی چی تـرنـم تا دیدمش فوری بغلش کردم و کلی بوسش کردم و بوییدمش خدایا ممنونم ازت ترنم و که تو بغلم بود و گذاشتم پایین و اومدم ازش بپرسم که کی اومدی که یهو چشمم خورد به رهام این این رهامه واقعا؟
این عوضی اینجا چیکار می کنه ـ تـ و تو اینجا چه غلطی می کنی مگه نگفته بودم گورت و گم کنی و نزدیک ما و خواهرم نشی هاااااا؟؟د حرف بزن مگه نگفتم؟
با سر و صدای من مامان و بابا و تیرداد اومدن بیرون اوناهم از دیدن ترنم خوشحال شدن ولی تا رهام و دیدن ریختن بهم میخواستم یه مشت بزنم
تو دهن رهام که ترنم دستمو رو هوا گرفت از کارش تعجب کردم اون خودش حتی اگه رهام و از صد متریشم میدید کلی فحش بهش میداد و بد و بیراه
بهش میگفت ولی الان دستمو گرفت تا نزنم تو دهن رهام ـ ترنم چیکار می کنی چرا نمیزاری بزنم تو دهن این آشغال مگه یادت نیست این همونه که
تو رو روانی کرد مگه یادت نمیاد یک سال تموم تو تیمارستان بستری بودی به خاطر این عوضی هااا؟ مگه یادت نیست یهو رنگ نگای ترنم عوض شد و
صورتش برگردوند سمت رهام و یه نگاه بهش کرد گفت:راست میگه؟
چـ ی ترنم چی میگه مگه خودش یادش نیست؟ رهام:لطفا زود برداشت نکنین
و بزارید بیام تو و بگم چه اتفاقی افتاده تیرداد:تو غلط میکنی بـیـ....
بابا:تیرداد بزار بیاد حرف بزنه ببینم حرف حسابش چیه ـ اما بابا با نگاهی که بابا بهم کرد فهمیدم نباید چیزی بگم.
یـک ـ پـارت ـ ویـژه ـ در ـ کـامـنـت ـ هـا.
لایـک ـ و ـ کـامـنـت ـ فـراموش ـ نـشـه.
۱۲.۹k
۰۷ اردیبهشت ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.