چشمای قشنگ تو
#part102
چشمای قشنگ تو✨
#دیانا
محراب رفت بگه عکاس بیاد
مهشاد:وایسا برم بگم متین و نیکام هم بیان
دیانا:برووو
ارسلان:یعنی میشه جای ممد و پانیذ باشیم....
دیانا:هاععع؟
عکاس:سلام خوش اومدید
اردیا:ممنون
متینیکا:سلام
عکاس:سلام همتون باهم میخواین بگیرین؟
متین:میشه منو نیکا یه دونه باهم بگیریم؟
دیانا:باشه محراب توعم با مهشاد بگیر
منو ارسلانم باهم میگیریم
مهشاد:دیانا زشت نیس با محراب عکس بگیرم؟(آروم)
دیانا:نه باووووو
........ چندروزبعد.........
#دیانا
امروز بهترین روز برام بود
موقع خواستگاری محراب از مهشاد
وایییی تازه عمو اینا رفتن طبقه بالا زندگی کنن نیکا هم روبرو ما خونه خرید
#مهشاد
مهتا:مهشاد میگم امروز برو یه دست لباس بخر شب مهمون داریم
مهشاد:باشه ولی کیه؟
مهتا:خواستگار
مهشاد:برای کی؟؟
مهتا:برای مننن
مهشاد:هاع؟
مهتا:برای تو دیگه
مهشاد:چییییی من نمیخوام...
مهتا:بلاخره خونه ای که توش دختر هس خواستگار داره
مهشاد:مامانننن
مهتا:زنگ میزنم به دیانا با اون برو
مهشاد:خواستگار دیگه کیه
مهتا:شب میاد میفهمی
مهشاد:وااا خو بگو
مهتا:ازش خوشت میاد
مهشاد:هوففففف
اه از خواستگار متنفرمممم
حاضر شدم گوشی از روی میز آرایشم برداشتم که چشم خورد به عکس خودمو محراب که تو عروسی پانیذ گرفتیم
نمیدونم چم شده بود وقتی به محراب فکر میکردم ناخداگاه لبخند روی لبم میشست
یادمه یکی از دوستام گف وقتی عاشق یکی بشی حتی فکرشم باعث خوشحالیت میشه
یعنی عاشق شده بودم؟ یا فقط حس پوچ بود؟
دیانا:وای مهشاد کجا موندییی
مهشاد:اومدم دیگهههه
دیانا:مبارک باشههه
مهشاد:چی؟
دیانا:ازدواجتون
مهشاد:من که جوابم منفیه
دیانا:اععع نگووو
مهشاد:راستش فکر میکنم عاشق شدم
دیانا:و.. اق.. عا؟
مهشاد:اوم
#دیانا
وای اگه به محراب جواب منفی بده چییییی محراب یه بار شکست خورده نمیخوام دوباره حس قبلیش برگرده تنها دل خوشیش مهشاده...
چشمای قشنگ تو✨
#دیانا
محراب رفت بگه عکاس بیاد
مهشاد:وایسا برم بگم متین و نیکام هم بیان
دیانا:برووو
ارسلان:یعنی میشه جای ممد و پانیذ باشیم....
دیانا:هاععع؟
عکاس:سلام خوش اومدید
اردیا:ممنون
متینیکا:سلام
عکاس:سلام همتون باهم میخواین بگیرین؟
متین:میشه منو نیکا یه دونه باهم بگیریم؟
دیانا:باشه محراب توعم با مهشاد بگیر
منو ارسلانم باهم میگیریم
مهشاد:دیانا زشت نیس با محراب عکس بگیرم؟(آروم)
دیانا:نه باووووو
........ چندروزبعد.........
#دیانا
امروز بهترین روز برام بود
موقع خواستگاری محراب از مهشاد
وایییی تازه عمو اینا رفتن طبقه بالا زندگی کنن نیکا هم روبرو ما خونه خرید
#مهشاد
مهتا:مهشاد میگم امروز برو یه دست لباس بخر شب مهمون داریم
مهشاد:باشه ولی کیه؟
مهتا:خواستگار
مهشاد:برای کی؟؟
مهتا:برای مننن
مهشاد:هاع؟
مهتا:برای تو دیگه
مهشاد:چییییی من نمیخوام...
مهتا:بلاخره خونه ای که توش دختر هس خواستگار داره
مهشاد:مامانننن
مهتا:زنگ میزنم به دیانا با اون برو
مهشاد:خواستگار دیگه کیه
مهتا:شب میاد میفهمی
مهشاد:وااا خو بگو
مهتا:ازش خوشت میاد
مهشاد:هوففففف
اه از خواستگار متنفرمممم
حاضر شدم گوشی از روی میز آرایشم برداشتم که چشم خورد به عکس خودمو محراب که تو عروسی پانیذ گرفتیم
نمیدونم چم شده بود وقتی به محراب فکر میکردم ناخداگاه لبخند روی لبم میشست
یادمه یکی از دوستام گف وقتی عاشق یکی بشی حتی فکرشم باعث خوشحالیت میشه
یعنی عاشق شده بودم؟ یا فقط حس پوچ بود؟
دیانا:وای مهشاد کجا موندییی
مهشاد:اومدم دیگهههه
دیانا:مبارک باشههه
مهشاد:چی؟
دیانا:ازدواجتون
مهشاد:من که جوابم منفیه
دیانا:اععع نگووو
مهشاد:راستش فکر میکنم عاشق شدم
دیانا:و.. اق.. عا؟
مهشاد:اوم
#دیانا
وای اگه به محراب جواب منفی بده چییییی محراب یه بار شکست خورده نمیخوام دوباره حس قبلیش برگرده تنها دل خوشیش مهشاده...
۳.۵k
۱۹ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.