Part47
Part47
تهیونگ: ات رو رفتم بغلش کردم گفتم چیشده
ات :چیز خاصی نیست ایییی
تهیونگ: بگو ببینم (جدی)
ات :خ..خب من...پ...پریود شدم (خجالت )
تهیونگ تازه فهمیدم چیشده
تهیونگ: بیبی نیازی نیست که خجالت بکشی خودم پیشتم همه کاری هم برات میکنم
ات :دلم خیلی درد میکنه
تهیونگ: بغلش کردم دلشو ماساژ دادم که دیدم نفس هاس منظم شد مطمئن شدم که خوابید
(ویو تهیونگ )
رفتم لباسامو عوض کردم هنوز ات خوابیده بود رفتم براش کلی خوراکی و چیز های بامزه سفارش دادم
(بعد ۳۰ مین )
زنگ در خورد رفتم در رو واز کردم
دیدم چیز هارو آورده
رفتم خوراکی ها رو رو میز چیدم یه خرس بزرگم براش گرفتم بعد چند دقیقه دیدم ات داره تکون میخوره یه چشاش رو باز کرد
ات :بعد از اینکه تهیونگ دلم رو ماساژ داد خوابم برده بود کم کم چشمام رو واز کردم دیدم کلی خوراکی یه خرس گنده رو میزه با موچی
ات: جیییغغغ
ات: اینا مال ممننننن( ذوق )
تهیونگ: اوهوم
ات :مسیییییییی پریدم بغل تهیونگ شروع کردم به بوسیدنش خیلییی خوبییییی
تهیونگ( خنده )
تهیونگ: بهتری
تهیونگ: ات رو رفتم بغلش کردم گفتم چیشده
ات :چیز خاصی نیست ایییی
تهیونگ: بگو ببینم (جدی)
ات :خ..خب من...پ...پریود شدم (خجالت )
تهیونگ تازه فهمیدم چیشده
تهیونگ: بیبی نیازی نیست که خجالت بکشی خودم پیشتم همه کاری هم برات میکنم
ات :دلم خیلی درد میکنه
تهیونگ: بغلش کردم دلشو ماساژ دادم که دیدم نفس هاس منظم شد مطمئن شدم که خوابید
(ویو تهیونگ )
رفتم لباسامو عوض کردم هنوز ات خوابیده بود رفتم براش کلی خوراکی و چیز های بامزه سفارش دادم
(بعد ۳۰ مین )
زنگ در خورد رفتم در رو واز کردم
دیدم چیز هارو آورده
رفتم خوراکی ها رو رو میز چیدم یه خرس بزرگم براش گرفتم بعد چند دقیقه دیدم ات داره تکون میخوره یه چشاش رو باز کرد
ات :بعد از اینکه تهیونگ دلم رو ماساژ داد خوابم برده بود کم کم چشمام رو واز کردم دیدم کلی خوراکی یه خرس گنده رو میزه با موچی
ات: جیییغغغ
ات: اینا مال ممننننن( ذوق )
تهیونگ: اوهوم
ات :مسیییییییی پریدم بغل تهیونگ شروع کردم به بوسیدنش خیلییی خوبییییی
تهیونگ( خنده )
تهیونگ: بهتری
۲۹.۱k
۳۰ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.