لبر عزیز شده

لبر عزیز شده🍷🖤
Part_17
ویو آیو
با این داستانی که برام تعریف کرد هیچ حرفی واسه گفتن نداشتم،نمیدونستم چی بگم
+ببخشید ولی این داستان زندگی خودتونه؟
_میشه جوابشو ندم؟
+باشه هرطور راحتین
_خب نظر؟
+به نظر من اون پسرک داستان هنوز به عشق و محبت نیاز داره و در حقش ظلم شده،اون پسرک باید آدم اجتماعی بشه تا بتونه دوست پیدا بکنه،بتونه کسی و که واقعا دوستش داره پیدا کنه
_ولی اون پسرک همین کارو انجام داد،تو وسط بدبختیایی که دوست دختر قبلیش براش درست کرده بود عاشق یه دختر شد،یه دختر که خیلی شبیه کسی بود ک برای بار اول دیده بودش و باهاش دوست شده بود،عاشق دختره شد ولی جرئت اعتراف بهش رو نداره،چون میترسه اون دخترک یکی دیگه رو دوست داشته باشه و پسرداستانمونو بازیش بده!
+درسته،آدم وقتی یک بار اعتمادشو نسبت به یکی از دست میده دیگه نمیتونه ب کسی اعتماد کنه
میخواستم ادامه بدم که صدای جنی باعث قط شدن صدام شد
*کجایین؟پدرحرف زدنو دراوردینااا،بیاید شام
_خوبرونکه خودت با فیلیکس گرم نگرفته بودی؟
*خو ب ت چ؟
_جنی میری یا
(جنی رف)(مث ک هیچ کدومشون حوصله جروبحث ندارن)
_خب پاشو بریم شام
+چشم بفرمایین
رفتم بیرون از اتاق نشستم وسط فیلی و مامان.
☆بفرمایید دست ب کار شید
✓خیلی ممنون
همه شروع کردن ب خوردن ولی من فکرم هنوز درگیر اون داستان بود،ینی اون داستان داستان چه کسیه؟
وقتی داشت میگفت اون دختر بچه رودیده ک گریه میکرده یاد کلاس اولم افتادم،مامانم وقتی از مدرسه رفت بیرون شروع به گریه کردم
فلش بک به اون زمان
✓خب دخترم سال تحصیلی خوبی داشته باشی، معلمت رو اذیت نکنیااا
+مامان نرو
✓نمیشه من دیگه میرم
بارفتن مادر آیو، آیو شروع ب گریه کردن میکنه و میشینه رو زمین
همون موقه تهیونگ وارد مدرسه میشه و آیو رو میبینه و میاد نزدیکش
_چیشده خانوم کوچولو؟
+ما...مانم رفت من اینجا تنهام و دوستی ندارم(گریه)
_اشکالی نداره پرنسس کوچولو میدونی چیه؟ من میشم دوستت، میدونی برای چی میایم مدرسه؟
آیو درحالی که اشک هاشو پاک میکرد گفت
+نه برای چی؟
_برای اینکه با سواد بشیم و بتونیم توی اینده خانوادمون رو سربلند کنیم،حالا خانوم خوشگله اسمتون چیه شما؟
+لی جی اون،آیو صدام کن، اسم تو چیه؟
_میشه اسممو نگم
+ن چون من گفتم
_باشه اسم منم خرس کوچولوی آیوعه
+(خنده) ینی چی اسمت و بوگو دیگه
_باشه اسم منم ته هس
+ته؟
_اره
+پس بیا دوست شیم
_باشه منم از خدامه
پایان فلش بک
ولی من هرچقدر فکر میکنم یادم نمیاد اسم اون پسر چیه
با صدای بابای تهیونگ به خودم اومدم
☆دخترم چرا هیچی نمیخوری؟ نکنه این غذا رو دوست نداری؟ بگم یه چیز دیگه برات بیارن؟
+نه ممنون، خوبه دارم میخورم
تمام مدت حس میکردم ته داره منو نگاه میکنه.
دیدگاه ها (۱۵)

دلبر عزیز شده🍷🖤Part_18ویو آیوپرش زمانی به فردا صبح(زینگگگگ)آ...

دلبر عزیز شده🍷🖤Part_18ادامه پارت+دلیل اینکارتون چیه آقای کیم...

دلبر عزیز شده🍷🖤Part_16ادامه پارت داستان تهیونگ👇🏻. یه پسر بچه...

دلبر عزیز شده🍷🖤Part_16ویو تهیونگاز توی (اسمشو یادم نمیادهمین...

که ته گفت_این جوجه الان چیکار کرد+مارو بوسید؟_هر کاری که کرد...

شبی ک ولم کردی...اون شب بارون میبارید...یوری با قیافه ای شوک...

اینم پارت ده

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط