وقتی ماشین بهت زده و رفتی تو کما و اونا منتظرتن و از پشت
وقتی ماشین بهت زده و رفتی تو کما و اونا منتظرتن و از پشت شیشه باهات حرف میزدن ولی تو یهویی قلبت وایمسه و دکترا بهت شک میدن ولی دکترا ناامید شدن و خواستن بهشون تسلیت بگن ولی تو به عشق اونا دوباره قلب کار میکنه و زنده میشی و دکتر میاد شرایط تو رو چک کنه و تو بهش نگاه میکنی و میخندی و دست تکون میدی بعد دکتر وقتی خارج میشه بهش میگه که اون دختر لجباز و قویه باید به داشتنش افتخار کنی (به عنوان عضو هشتم و دوست دخترش)
نامجون: نشت بودم داشتم کتاب میخوندم که دیدم صدای گوشی اومد رفتم جواب بدم دیگ ا/ت هست خیلی خوشحال شدم و جواب دادم که دیدم صدای ا/ت نیست
پرستار: آقای کیم نامجون درست
نامجون: بله خودم چه اتفاقی افتاد
پرستار: هر سریع تر خوتون را برسونین به بیمارستان
نامجون: اما چرا
پرستاد: خانم ا/ت متاسفانه تصادف کردن
نامجون: الان میاد زود گوشی قطع کردم و لباس پوشید رفتم سوار ماشین شدم هر چقدر سرعت بود گرفتم که رسیدم و زود رفتم پیش پرستار به پرستار گفتم ا/ت کجاست
پرستار: خانم ا/ت تو اتاق عمل هستن
نامجون: تا شنیدم خیلی نگران شدم و فقط داشتم راه میرفتم و خودمو نفرین میکردم که چرا امروز باهاش نرفتم خیلی میترسید که اتفاقی برای بیفت و دیدم دکتر گفت که شک الکتریکی را بیارین واقعا خیلی ترسیدم و فشارم افتاد رفتم بیشه پرستار و بهش گفتم که حالم بده و بهم گفت بهتر سرم بزنین خب منم قبول کردم و سرم زد وقتی تموم شده پرستار صدا زدم پرستار اومد سرم کشید بیرون از دستم خانم پرستا حال ا/ت خوب
پرستار: خب خداروشکر بله حالشو خوب ولی فعلا معلوم نیست کی بهوش میاد ولی احتمالا فردا یا پس فراد بهوش بیاد
نامجون:ممنون پاشدم رفتم سمت ماشین حداقل یکم حالم خوب شده وقتی اینو گفت پس رفتم خونه ولی خیلی عصبی بودم که چرا به من نگفت که میره بیرون اگه بامن میرفتم سالم بود الان کم کم چشام خست شده به خواب رفتم صبح پاشدم رفتم بیمارستان و رفتم اتاق ا/ت و دیدم هنوز خواب خیلی ناراحت شدم پس چون دیشب کم خوابید گفتم بزار رو دستش بخوابم که خوابم برد با صدایی یکی پاشدم دیدم ا/ت اون که دار بیدارم میکن خیلی خوشحال شدم تا صداش شنیدم بغلش کردم ولی زود مودی شدم و بهش گفتم چرا به من نگفتی باهم بدیم ا/ت: خب میخواستم واست کادو بخرم
نامجون: کادو واقعا خوبی هم دادی استرس لجباز خانم
ا/ت: باشه منم قهرم نامجون: قهر نکن عشقم بخشید حالا پاشو بریم دیگ خب خلاصه از بیمارستان اومدن بیرون و تمام
نامجون: نشت بودم داشتم کتاب میخوندم که دیدم صدای گوشی اومد رفتم جواب بدم دیگ ا/ت هست خیلی خوشحال شدم و جواب دادم که دیدم صدای ا/ت نیست
پرستار: آقای کیم نامجون درست
نامجون: بله خودم چه اتفاقی افتاد
پرستار: هر سریع تر خوتون را برسونین به بیمارستان
نامجون: اما چرا
پرستاد: خانم ا/ت متاسفانه تصادف کردن
نامجون: الان میاد زود گوشی قطع کردم و لباس پوشید رفتم سوار ماشین شدم هر چقدر سرعت بود گرفتم که رسیدم و زود رفتم پیش پرستار به پرستار گفتم ا/ت کجاست
پرستار: خانم ا/ت تو اتاق عمل هستن
نامجون: تا شنیدم خیلی نگران شدم و فقط داشتم راه میرفتم و خودمو نفرین میکردم که چرا امروز باهاش نرفتم خیلی میترسید که اتفاقی برای بیفت و دیدم دکتر گفت که شک الکتریکی را بیارین واقعا خیلی ترسیدم و فشارم افتاد رفتم بیشه پرستار و بهش گفتم که حالم بده و بهم گفت بهتر سرم بزنین خب منم قبول کردم و سرم زد وقتی تموم شده پرستار صدا زدم پرستار اومد سرم کشید بیرون از دستم خانم پرستا حال ا/ت خوب
پرستار: خب خداروشکر بله حالشو خوب ولی فعلا معلوم نیست کی بهوش میاد ولی احتمالا فردا یا پس فراد بهوش بیاد
نامجون:ممنون پاشدم رفتم سمت ماشین حداقل یکم حالم خوب شده وقتی اینو گفت پس رفتم خونه ولی خیلی عصبی بودم که چرا به من نگفت که میره بیرون اگه بامن میرفتم سالم بود الان کم کم چشام خست شده به خواب رفتم صبح پاشدم رفتم بیمارستان و رفتم اتاق ا/ت و دیدم هنوز خواب خیلی ناراحت شدم پس چون دیشب کم خوابید گفتم بزار رو دستش بخوابم که خوابم برد با صدایی یکی پاشدم دیدم ا/ت اون که دار بیدارم میکن خیلی خوشحال شدم تا صداش شنیدم بغلش کردم ولی زود مودی شدم و بهش گفتم چرا به من نگفتی باهم بدیم ا/ت: خب میخواستم واست کادو بخرم
نامجون: کادو واقعا خوبی هم دادی استرس لجباز خانم
ا/ت: باشه منم قهرم نامجون: قهر نکن عشقم بخشید حالا پاشو بریم دیگ خب خلاصه از بیمارستان اومدن بیرون و تمام
۸.۲k
۱۳ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.