سناریو بی تی اس
وقتی ماشین بهت زده و رفتی تو کما و اونا منتظرتن و از پشت شیشه باهات حرف میزدن ولی تو یهویی قلبت وایمسه و دکترا بهت شک میدن ولی دکترا ناامید شدن و خواستن بهشون تسلیت بگن ولی تو به عشق اونا دوباره قلب کار میکنه و زنده میشی و دکتر میاد شرایط تو رو چک کنه و تو بهش نگاه میکنی و میخندی و دست تکون میدی بعد دکتر وقتی خارج میشه بهش میگه که اون دختر لجباز و قویه باید به داشتنش افتخار کنی (به عنوان عضو هشتم و دوست دخترش)
تهیونگ: بهم زنگ زدن دیدم شمار بیمارستان بود زود جواب دادم
پرستار: آقای کیم تهیونگ
تهیونگ: بله خودم هستم بفرمایید
پرستار: هر چه سریع تر خودتان را به بیمارستان برسونین
تهیونگ: الان میام تا قطع کرد خیلی نگران شدم و زود رفتم لباس پوشیدم رفتم ماشین با تمام سرعت روندم تا رسیدم
رفتم داخل و از پرستار پرسیدم که ا/ت حالش چطور
پرستار: خب آقای کیم تهیونگ احتمال مرگشون زیاد هست
تهیونگ: پام سست شدن و چشام سیاهی میرفت یکدفعه بیهوش شدم
پرستاره: آقای کیم آقای کیم پاشین
تهیونگ: پاشدم دیدم رو تخت بیمارستان هستم و پرستاره هم منو صدا میکن ای
پرستاه: آقای کیم حالتون خوب
تهیونگ: من مهم نیستم ا/ت چطور خوب
پرستار : بله حالشون خوب الان دیگ بهوش میاد
تهیونگ؛ میدونم برم ببینمش
پرستار: بله بریت
تهیونگ: پاشدم رفت اتاق ا/ت پیدا کردم باورم نمیش که چند ساعت دیگ بهوش میاد رفتم تو اتاق ولی هم ناراحت بودم و هم خوشحال ناراحت بودم که هنوز روتخت خوشحال بودم که سالم
ا/ت پاشدم اول چشمام سیاهی میرفت چند بار بلکه زدم دیدم رو دستم تهیونگ خوابید بود صداش کردم تهیونگ
تهیونگ: تا صداش شنیدم بغلش کردم خيلی خوشحال بودم حالت خوب ا/ت
ا/ت: آره خوب فدات بشم پاشو دیگ بریم باشه یکدفعه منو برداشت بهش ای گفتم بزار زمین گوش بدهکار نبود که نبود
تهیونگ: نمیش باید اینطور بریم و رسیدم به پرستار ازش پرسیدم که میدونیم بریم ( تهیونگ جان برداشتیش بعد میری میپرسی)
پرستار: بله میتونین برین
خب دیگ این پارت تموم شده تا شب همه اشو مینویسم
تهیونگ: بهم زنگ زدن دیدم شمار بیمارستان بود زود جواب دادم
پرستار: آقای کیم تهیونگ
تهیونگ: بله خودم هستم بفرمایید
پرستار: هر چه سریع تر خودتان را به بیمارستان برسونین
تهیونگ: الان میام تا قطع کرد خیلی نگران شدم و زود رفتم لباس پوشیدم رفتم ماشین با تمام سرعت روندم تا رسیدم
رفتم داخل و از پرستار پرسیدم که ا/ت حالش چطور
پرستار: خب آقای کیم تهیونگ احتمال مرگشون زیاد هست
تهیونگ: پام سست شدن و چشام سیاهی میرفت یکدفعه بیهوش شدم
پرستاره: آقای کیم آقای کیم پاشین
تهیونگ: پاشدم دیدم رو تخت بیمارستان هستم و پرستاره هم منو صدا میکن ای
پرستاه: آقای کیم حالتون خوب
تهیونگ: من مهم نیستم ا/ت چطور خوب
پرستار : بله حالشون خوب الان دیگ بهوش میاد
تهیونگ؛ میدونم برم ببینمش
پرستار: بله بریت
تهیونگ: پاشدم رفت اتاق ا/ت پیدا کردم باورم نمیش که چند ساعت دیگ بهوش میاد رفتم تو اتاق ولی هم ناراحت بودم و هم خوشحال ناراحت بودم که هنوز روتخت خوشحال بودم که سالم
ا/ت پاشدم اول چشمام سیاهی میرفت چند بار بلکه زدم دیدم رو دستم تهیونگ خوابید بود صداش کردم تهیونگ
تهیونگ: تا صداش شنیدم بغلش کردم خيلی خوشحال بودم حالت خوب ا/ت
ا/ت: آره خوب فدات بشم پاشو دیگ بریم باشه یکدفعه منو برداشت بهش ای گفتم بزار زمین گوش بدهکار نبود که نبود
تهیونگ: نمیش باید اینطور بریم و رسیدم به پرستار ازش پرسیدم که میدونیم بریم ( تهیونگ جان برداشتیش بعد میری میپرسی)
پرستار: بله میتونین برین
خب دیگ این پارت تموم شده تا شب همه اشو مینویسم
۷.۴k
۱۳ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.