🄹🄴🄾🄽
{کانیا}
الان جلوی انبار کیم بودم کمی به اطراف نگاه انداختم تابحال بهش توجه نکرده بودم قشنگه
با قدم های اروم سمت در ورودی رفتم که چندتا بادیگارد حلوم ظاهر شدن
بادیگارد: اینجا پیکار میکنین خانم پارک
×اقای کیم دعوتم کرده
بادیگارد: چرا باید باور کنم؟
وی: چونگکه من میگم
بادیگارد: البته بفرمایید
وی: خوش اومدی پارک
×ممنون کیم حالا بگو چرا دعوتم کرده به جبحه ی جنگ؟
وی: بیا بشین و صبر کن آر اِم و جی کی اگوست بیان
×ظاهرا زود اومدم
وی: اهوممممم
×من کار دارم نمیتونم صب کنم تا رفیقات بیان
+ما اومدیم
آراِم: خیلی عجله داری دَوِل(به معنی شیطان)
×نه عزیزم من عجله ندارم فقط دوست ندارم وقتمو برای کارای بی مورد هدر بدم
+خب کافیه بشینی وی تادکجا بهش گفتی؟
وی: بهش هیچی نگفتم فعلا
×بهتر نیست زودتر تمومش کنیم؟
+اره.خب دَوِل ببین ما دیشب فهمیدیم که یه رقیب برای هردومون بالا اومده و میخواد نابودمون کنه داره هرکاری میتونه میکنه که شرکت و محموله هارو ازمون بگیره طبق گزارشات ما اون مرد توی شرکت داداشت کار میکنه و از اونجایی که توهم اونجا کار میکنی و اون یارو رقیب هردومون هست ازت میخواییم کا با ما کار کنی؟
×هع،داستان جالبی بود چقدر وقت گزاشتین حفظش کردین؟
+دَوِل ما جدی ایم و جتی شوخی هم نداریم
×توقع ندارین که حرفاتون رو باور کنم نه؟
اگوست: ببین مگه نگفتیم توی شرکته داداشته برو شرکت داداشت و ازش تحقیق کن اگه راست بود باید باهامون کار کنی اگه ام نه نصف محموله هارو بهت میدم
+اره فکر خوبیه
×خب گلیلم که شما راست میگین بعدش چی میشه؟
وی: تو با جی کی کاپل بشید و وارد مراسم بشید جورز رفتار کنید انگار باهمید چون یارو هَوَله مطمئنا به هر تریقی بهت نزدیک میشه و این یه بهونه میشه که جی کی با اون یارو درگیر بشه و توی اون لحضات تو نگهبانا هارو دست به سر میکنی و ما وارد تالار میشیم و الماس هارو بر میداریم
اگوست: خب دَوِل منتظر چی هستی با داداشت تماس بگیر
×باشه
گوشیمو از کیفم در اوردم و شماره جیمینو گرفتم بعد دو بوق جواب داد
×الو داداش
جیمین: به به کانیا جون چیشد به ما زنگ زدی هومم؟
×داداش جایی هستم فقط ازت سوال میپرسم جواب بده اوک
جیمین:میشنوم
×داداش کسی به نام ؟
+هیونجین
×کسی با نام هیونجین توی شرکت داری؟
جیمین: اره تازه باهاش قرار داد بستم چطور؟
×همینطوری بای
جیمین: بای
+خب دَوِل پس باری شروع شد درسته؟
×اهوممم
آراِم: خب ببین ما تونستیم یه دعوت نامه گیر بیاریم عصر ازش۵ تا کپی میگیرم و میای اینجو تا شب به مهمونی بریم باشه؟
×باشه ولی اگه جواب نداد چی یارو حتی نگاخمم نکرد چی؟
آراِم: توی این ۲ هفته ۱۴ تا مهمونی داره و توی تور اخر سنگ الماس زمرد هست اکنو بدست میاریم....
الان جلوی انبار کیم بودم کمی به اطراف نگاه انداختم تابحال بهش توجه نکرده بودم قشنگه
با قدم های اروم سمت در ورودی رفتم که چندتا بادیگارد حلوم ظاهر شدن
بادیگارد: اینجا پیکار میکنین خانم پارک
×اقای کیم دعوتم کرده
بادیگارد: چرا باید باور کنم؟
وی: چونگکه من میگم
بادیگارد: البته بفرمایید
وی: خوش اومدی پارک
×ممنون کیم حالا بگو چرا دعوتم کرده به جبحه ی جنگ؟
وی: بیا بشین و صبر کن آر اِم و جی کی اگوست بیان
×ظاهرا زود اومدم
وی: اهوممممم
×من کار دارم نمیتونم صب کنم تا رفیقات بیان
+ما اومدیم
آراِم: خیلی عجله داری دَوِل(به معنی شیطان)
×نه عزیزم من عجله ندارم فقط دوست ندارم وقتمو برای کارای بی مورد هدر بدم
+خب کافیه بشینی وی تادکجا بهش گفتی؟
وی: بهش هیچی نگفتم فعلا
×بهتر نیست زودتر تمومش کنیم؟
+اره.خب دَوِل ببین ما دیشب فهمیدیم که یه رقیب برای هردومون بالا اومده و میخواد نابودمون کنه داره هرکاری میتونه میکنه که شرکت و محموله هارو ازمون بگیره طبق گزارشات ما اون مرد توی شرکت داداشت کار میکنه و از اونجایی که توهم اونجا کار میکنی و اون یارو رقیب هردومون هست ازت میخواییم کا با ما کار کنی؟
×هع،داستان جالبی بود چقدر وقت گزاشتین حفظش کردین؟
+دَوِل ما جدی ایم و جتی شوخی هم نداریم
×توقع ندارین که حرفاتون رو باور کنم نه؟
اگوست: ببین مگه نگفتیم توی شرکته داداشته برو شرکت داداشت و ازش تحقیق کن اگه راست بود باید باهامون کار کنی اگه ام نه نصف محموله هارو بهت میدم
+اره فکر خوبیه
×خب گلیلم که شما راست میگین بعدش چی میشه؟
وی: تو با جی کی کاپل بشید و وارد مراسم بشید جورز رفتار کنید انگار باهمید چون یارو هَوَله مطمئنا به هر تریقی بهت نزدیک میشه و این یه بهونه میشه که جی کی با اون یارو درگیر بشه و توی اون لحضات تو نگهبانا هارو دست به سر میکنی و ما وارد تالار میشیم و الماس هارو بر میداریم
اگوست: خب دَوِل منتظر چی هستی با داداشت تماس بگیر
×باشه
گوشیمو از کیفم در اوردم و شماره جیمینو گرفتم بعد دو بوق جواب داد
×الو داداش
جیمین: به به کانیا جون چیشد به ما زنگ زدی هومم؟
×داداش جایی هستم فقط ازت سوال میپرسم جواب بده اوک
جیمین:میشنوم
×داداش کسی به نام ؟
+هیونجین
×کسی با نام هیونجین توی شرکت داری؟
جیمین: اره تازه باهاش قرار داد بستم چطور؟
×همینطوری بای
جیمین: بای
+خب دَوِل پس باری شروع شد درسته؟
×اهوممم
آراِم: خب ببین ما تونستیم یه دعوت نامه گیر بیاریم عصر ازش۵ تا کپی میگیرم و میای اینجو تا شب به مهمونی بریم باشه؟
×باشه ولی اگه جواب نداد چی یارو حتی نگاخمم نکرد چی؟
آراِم: توی این ۲ هفته ۱۴ تا مهمونی داره و توی تور اخر سنگ الماس زمرد هست اکنو بدست میاریم....
۵۵.۸k
۱۰ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۸۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.