سفید تر از برف :)(: سیاه تر از خاکستر p5
#درخواستی
#فیلیکس
#چند_پارتی
بعد از چند ثانیه ...مردی با کت و شلوار مشکی و موهای بلوند از پله ها پایین اومد ..
ویو سوفیا =
چی ..این این ..همون مردیه که ...یک سال پیش جونشو نجات دادم ...
مرد با لبخند ریزی به سمت دخترک اومد و روبه روش ایستاد...
لیکس= از دیدنتون خوشحالم بانو...
سوفیا=من..من..
لیکس= میدونم تعجب کردی ..اشکالی هم نداره ...
سوفیا =ولی چرا...
لیکس= این فقط یک تشکر بابت نجات دادن من از مرگ و ابراز علاقه است...
سوفیا = ابراز علاقه ...
لیکس= بله ...متاسفم که خیلی رک بودم ..ولی یه مافیا هیچوقت با من و من حرف نمیزنه...
سوفیا = مافیا ..
لیکس = بله بانو...شما جون یک رئیس مافیا رو از مرگ نجات دادین...
سوفیا = ولی...ولی من...احساسی نسبت به شما ندارم ...//میخواد بره//
لیکس = ولی کسی که وارد این عمارت میشه ...یا از اینجا خارج نمیشه ...اما اگر هم خارج بشه ..یا مرده خارج میشه ...
سوفیا = //از ترس روی پاهاش میوفته که فیلیکس اجازه نمیده بخوره زمین و اون رو میگیره و اروم روی کاناپه میزارتش//
لیکس= //با همه اشاره میکنه که اونها رو تنها بزارن//ازم میترسی...
سوفیا = معلوم نیست ...
لیکس= پس چرا وقتی میخواستی نجاتم بدی ازم نترسیدی ...
سوفیا = نمیدونم ...شاید چون اونموقع نمیدونستم که مافیاای
لیکس= ولی تو قلب سنگ منو به تپش در اوردی ...این یه معجزه است...
سوفیا = ولی ..من دوست پسر دارم...
لیکس = اوممم ...فععععک نکنم ...چون من امارت رو دارم ...تو تنها ی تنهایی...
سوفیا = //سکوت//
لیکس= به هر حال یا مال من میشی ...یا مال خاک ...تمام..ببریدش تو اتاقش...
#فیلیکس
#چند_پارتی
بعد از چند ثانیه ...مردی با کت و شلوار مشکی و موهای بلوند از پله ها پایین اومد ..
ویو سوفیا =
چی ..این این ..همون مردیه که ...یک سال پیش جونشو نجات دادم ...
مرد با لبخند ریزی به سمت دخترک اومد و روبه روش ایستاد...
لیکس= از دیدنتون خوشحالم بانو...
سوفیا=من..من..
لیکس= میدونم تعجب کردی ..اشکالی هم نداره ...
سوفیا =ولی چرا...
لیکس= این فقط یک تشکر بابت نجات دادن من از مرگ و ابراز علاقه است...
سوفیا = ابراز علاقه ...
لیکس= بله ...متاسفم که خیلی رک بودم ..ولی یه مافیا هیچوقت با من و من حرف نمیزنه...
سوفیا = مافیا ..
لیکس = بله بانو...شما جون یک رئیس مافیا رو از مرگ نجات دادین...
سوفیا = ولی...ولی من...احساسی نسبت به شما ندارم ...//میخواد بره//
لیکس = ولی کسی که وارد این عمارت میشه ...یا از اینجا خارج نمیشه ...اما اگر هم خارج بشه ..یا مرده خارج میشه ...
سوفیا = //از ترس روی پاهاش میوفته که فیلیکس اجازه نمیده بخوره زمین و اون رو میگیره و اروم روی کاناپه میزارتش//
لیکس= //با همه اشاره میکنه که اونها رو تنها بزارن//ازم میترسی...
سوفیا = معلوم نیست ...
لیکس= پس چرا وقتی میخواستی نجاتم بدی ازم نترسیدی ...
سوفیا = نمیدونم ...شاید چون اونموقع نمیدونستم که مافیاای
لیکس= ولی تو قلب سنگ منو به تپش در اوردی ...این یه معجزه است...
سوفیا = ولی ..من دوست پسر دارم...
لیکس = اوممم ...فععععک نکنم ...چون من امارت رو دارم ...تو تنها ی تنهایی...
سوفیا = //سکوت//
لیکس= به هر حال یا مال من میشی ...یا مال خاک ...تمام..ببریدش تو اتاقش...
- ۱۱.۵k
- ۲۷ مهر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط