عشق یا نفرت؟
عشق یا نفرت؟
part ⁹
ات: من یه فکری دارم!
چانسو: چه فکری؟
.
.
.
ات: کمکککک....کمک کنیددد
"که یکی درو باز کرد و گفت"
+: چیشده؟
ات: ای..این پسر....غش کرد
+: خیله خوب الان میرم به دکتر بگم بیاد
"و مرده از اونجا رفت"
ات: چانسو پاشو!
چانسو: فکرت خیلی خوب بود
ات: ممنون
"با چانسو فرار کردیم و از خونهی دو یون رفتیم بیرون....یه تاکسی گرفتیم و رفتیم به خونهی چانسو"
ویو دو یون:
+: قربان....قربانننن
دو یون: چیشده هی قربان قربان میکنی؟
+: اون دختره....با چانسو فرار کرد
دو یون:چییییی.....پس شما ها چه غلطی میکنید؟
+: ببخشید قربان
دو یون: به خشکه این شانس! جونگکوک هم که فرار کرد پس دیگه هیچ راهی نمونده!
+:م.........
دو یون: آماده بشید....یه بار دیگه حمله میکنیم....اما باید قوی تر بشید چون جئون هم قوی تر میشه
+: چشم قربان
ویو کوک:
ته: جونگکوککک....حالت خوبه؟
کوک: آره.....خوبم
نامجون: جی کی....من که بهت گفتم مواظب باش....به حرفم گوش نکردی!
کوک: میدونم هیونگ.....تقصیر خودمه....اما الان آزاد شدم.....باید بیشتر مواظب باشیم
ته: خیلی خوبه مت میرم که بقیه بگم
کوک: باشه.....نامجونهیونگ اون دختره....کجاست؟
نامجون: کدوم دختره؟
کوک: همونی که خدمتکار جدیدم بود
نامجون: آها...دو یون اونو گرفت
کوک: چی؟ پس باید نجاتش بدم
نامجون: کوک تو که نمیخوای کل شرکت و مدارک رو واسه اون دختر هدر بدی؟
کوک: معلومه که نه....فقط گفتم گناه داره
نامجون: اول به فکر قوی تر شدن باش بعدش دختره رو نجات میدیم
کوک: باشه
نامجون: حالا بر استراحت کن
کوک: اوکی
ویو ات:
رفتیم خونه چانسو
ات: خونهی قشنگی داری
چانسو: ممنون....اینجا رو خونهی خودت بدون
ات: باشه
چانسو: صبر کن من لباسام رو عوض کنم میام
ات: باشه
"هنوز حالم خوب نبود...باید به چانسو بگم که حالم خوب نیست و بدنم درد میکنه"
ات: چانسو
چانسو: بله؟ "از تو اتاق"
ات: ببخشید ولی.....من حالم خوب نیست.....میشه یه جایی استراحت کنم؟
چانسو: چرا حالت خوب نیست؟ "اومد پیش ات"
ات: با کتک هایی که اون جونگکوک عوضی بهم زد و سه روز بهم آب و غذا نداد بایدم حالم خوب نباشه
چانسو: باشه تو برو تو اتاق و بخواب رو تخت تا منم به دکتر بگم بیاد
ات: باشه "رفتم تو اتاق و رو تختش دراز کشیدم و منتظر شدم تا دکتر بیاد"
چانسو: "زنگ زدم و دکتر اومد و ات رو معاینه کرد"
دکتر: بدنشون خیلی ضعیف شده....باید مراقبش باشید و دارو هاشون رو به موقع بخورن
چانسو: بله،ممنون
دکتر: خواهش میکنم
"و دکتر رفت"
ات: چانسو "بی حال"
چانسو: بله....چیزی میخوای؟
ات: فقط...کمی تشنم.....میشه واسم آب بیاری؟
که با کاری که کرد.....انگار تشنگیم متوقف شد!
لایک ۴۰ کامنت ۶۰
مرسی بابت حمایت ها❣
part ⁹
ات: من یه فکری دارم!
چانسو: چه فکری؟
.
.
.
ات: کمکککک....کمک کنیددد
"که یکی درو باز کرد و گفت"
+: چیشده؟
ات: ای..این پسر....غش کرد
+: خیله خوب الان میرم به دکتر بگم بیاد
"و مرده از اونجا رفت"
ات: چانسو پاشو!
چانسو: فکرت خیلی خوب بود
ات: ممنون
"با چانسو فرار کردیم و از خونهی دو یون رفتیم بیرون....یه تاکسی گرفتیم و رفتیم به خونهی چانسو"
ویو دو یون:
+: قربان....قربانننن
دو یون: چیشده هی قربان قربان میکنی؟
+: اون دختره....با چانسو فرار کرد
دو یون:چییییی.....پس شما ها چه غلطی میکنید؟
+: ببخشید قربان
دو یون: به خشکه این شانس! جونگکوک هم که فرار کرد پس دیگه هیچ راهی نمونده!
+:م.........
دو یون: آماده بشید....یه بار دیگه حمله میکنیم....اما باید قوی تر بشید چون جئون هم قوی تر میشه
+: چشم قربان
ویو کوک:
ته: جونگکوککک....حالت خوبه؟
کوک: آره.....خوبم
نامجون: جی کی....من که بهت گفتم مواظب باش....به حرفم گوش نکردی!
کوک: میدونم هیونگ.....تقصیر خودمه....اما الان آزاد شدم.....باید بیشتر مواظب باشیم
ته: خیلی خوبه مت میرم که بقیه بگم
کوک: باشه.....نامجونهیونگ اون دختره....کجاست؟
نامجون: کدوم دختره؟
کوک: همونی که خدمتکار جدیدم بود
نامجون: آها...دو یون اونو گرفت
کوک: چی؟ پس باید نجاتش بدم
نامجون: کوک تو که نمیخوای کل شرکت و مدارک رو واسه اون دختر هدر بدی؟
کوک: معلومه که نه....فقط گفتم گناه داره
نامجون: اول به فکر قوی تر شدن باش بعدش دختره رو نجات میدیم
کوک: باشه
نامجون: حالا بر استراحت کن
کوک: اوکی
ویو ات:
رفتیم خونه چانسو
ات: خونهی قشنگی داری
چانسو: ممنون....اینجا رو خونهی خودت بدون
ات: باشه
چانسو: صبر کن من لباسام رو عوض کنم میام
ات: باشه
"هنوز حالم خوب نبود...باید به چانسو بگم که حالم خوب نیست و بدنم درد میکنه"
ات: چانسو
چانسو: بله؟ "از تو اتاق"
ات: ببخشید ولی.....من حالم خوب نیست.....میشه یه جایی استراحت کنم؟
چانسو: چرا حالت خوب نیست؟ "اومد پیش ات"
ات: با کتک هایی که اون جونگکوک عوضی بهم زد و سه روز بهم آب و غذا نداد بایدم حالم خوب نباشه
چانسو: باشه تو برو تو اتاق و بخواب رو تخت تا منم به دکتر بگم بیاد
ات: باشه "رفتم تو اتاق و رو تختش دراز کشیدم و منتظر شدم تا دکتر بیاد"
چانسو: "زنگ زدم و دکتر اومد و ات رو معاینه کرد"
دکتر: بدنشون خیلی ضعیف شده....باید مراقبش باشید و دارو هاشون رو به موقع بخورن
چانسو: بله،ممنون
دکتر: خواهش میکنم
"و دکتر رفت"
ات: چانسو "بی حال"
چانسو: بله....چیزی میخوای؟
ات: فقط...کمی تشنم.....میشه واسم آب بیاری؟
که با کاری که کرد.....انگار تشنگیم متوقف شد!
لایک ۴۰ کامنت ۶۰
مرسی بابت حمایت ها❣
۲۱.۳k
۱۲ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.