با تو خیالم لای عطر یاسمن می رفت

با تو خیالم لایِ عطرِ یاسمن می رفت
تا قصّه‌هایِ بی‌سرانجامِ کهن می‌رفت

اندیشه‌یِ گردنکشم خورشید می‌پوشید
روحم به استقبالِ مرگی بی کفن می‌رفت

آثارِ چشمانت اگر پیشم نمی‌ماندند،
شاید نگاهت زودتر از یادِ من می‌رفت

شاید نمی‌ترسیدم از پایانِ تلخی که
آن قهرمان سرشکسته از وطن می‌رفت

می‌خواستم راحت کنم عمری خیالت را
هر ذرّه‌ام تا مرزهایِ له شدن می‌رفت

می‌خواستم ثابت کنم آلوده‌ی‌ عشقم
قدّیسه‌ام تا خرخره تویِ لجن می‌رفت

آشوبِ رویایَت در این ویرانه بعد از تو
با ذهنِ بیمارم به جنگِ تن‌به‌تن می‌رفت
دیدگاه ها (۱)

غنیمت است حضور زنی که دوستش داری در کنارتمینشینی از زیبای نس...

بوی گل، یاد تو را در قفس سینه گذاشتحسرت چشم تو را آه... به آ...

من و تو میتوانستیم یک قصه باشیم در کتابی قدیمی…مثلا من، خانه...

#وقتی نباشی تحمل تنهایی #کار ساده ایی نیست #چون تنهایی قبل ا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط