پارت

#پارت_۸۶
آروم و کم کم ساکت شدم...ولی از بغل آرتین بیرون نیومدم...نمیخواستمم بیام بیرون...

+آنا

_...

+آنا خانوم...دوهفته از عروسیمون گذشته ولی...

میدونستم چی‌میگه...خیلی مرد بوده تاالان تحمل‌کرده و‌چیزی نگفته

_میدونم.

+خب..

_مشکلی ندارم

+مطمئنی؟...آماده ای؟

سرمو تکون دادم....اشکامو‌پاک‌کرد رو گونمو نوازش کرد...آروم سرشو آورد پایین و گذاشت رو لبام....

************************************

صبح که بیدار شدم خیلی درد نداشتم...خوب بودم...آرتینو صدا کردم...جواب نداد...دوباره صداش کردم...حتما رفته...پاشدم و رفتم بیرون...دیدم رو‌میز پره...یه کاغذم‌کنار ظرف پنیر..

+عزیز دلم...باید برای یکاری میومدم استدیو...قرارداد داشتیم..ببخشید نتونستم بمونم...صبخونتو‌بخور.اگرم خدای نکرده حالت بد شد زنگ بزن سریع میام

لبخندی زدم و‌پشت میز نشستم...فکرم پر کشید سمت دیشب...هم‌خوب‌بود هم بد...دوباره یاد دلینای لعنتی افتادم...لعنت بهت دلینا...اه‌...بقیه صبحونرو‌نخوردم‌و‌میزو‌جمع کردم...حوصلم حسابی سررفته بود...زنگ زدم به آرتین جواب نداد...زنگ زدم به یاشار..

+جانم

_سلام خوبی؟

+سلام عزیزم تو‌خوبی؟

_اوهوم...ارتین اونجاس؟

+یه سر رفته بیرون چطور؟

_عاخه زنگ زدم جواب نداد...حوصلم سررفته میخوام بیام استدیو

+خب پاشو بیا میخوای بیام دنبالت

_نه بابا خودم‌میام

+باشه پس منتظرتیم

سریع حاظر شدم و یه اژانس گرفتم و آدرس استدیو رو دادم...رفتم‌تو ساختمون و منتظر آسانسور شدم..ولی چراغش خاموش بود و باید با پله میرفتم...رامو‌کج‌کردم سمت پله ها...یهو یه صدایی شنیدم...آروک رفتم سمت صدا...آرتین بود و دلینا...

آرتین:الان‌واسه چی داری گریه میکنی؟...هان؟...عزیز من واسه اون بچه ضرر داره

دلینا:عاخه...عاخه

یهو آرتین کشیدش تو بغلش:عاخه عاخه نکن...واسه بچه بده...این یه ماهم تحمل کن تموم‌میشه دیگه...همه افسردگی بعد زایمان میگیرن..تو قبل زایمان گرفتی

دلینا:آنا کجاس؟

آرتین:من به تو‌چی گفتم؟گفتم اصن اسم آنارو نیار بذار این یه ماه تموم بشه...این جوری خودت زجر میکشی قربونت برم

قربونت برم...اسم آنا رو نیار...واسه بچه بده...بدون اینکه برم‌بالا یا وایسم بقیه اشو بشنوم از در ساختمون رفتم بیرون و تا خیابون اصلی دوییدم...میدونستم همش نقشس میدونستم همش ادابازیه ولی واسم سخت بود از زبون ارتین بشنوم‌که میگه اسم آنارو‌نیار...خیلی سخت بود
دیدگاه ها (۵۷)

کپشنو بخونید حتما:بعد از پخش خندوانه فالوورای امیرو‌رهام هرک...

#پارت_۸۷نمیدونستم‌کجا برم...من یک ماه تمام باید این اوضاع رو...

#پارت_۸۵از آشپزخونه اومدم بیرون...به دیوار تکیه دادم و به آر...

ای جوووونم چ عکسی😍 💋 ❤ ️#موقشنگ#علیرضا#جهانبخش#هدیه‌جهانبخش@...

ویو صبح از خواب بیدار شدم رفتم کارهای مربوطه رو انجام دادم و...

عاشق یه خلافکار شدم پارت ۱۱تهیونگ خیلی تعجب کرده بود نمیدونم...

#دوپارتی#هیونجین#درخواستیوقتی شب عروسی... ویو ات وای امروز خ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط