رمن عشق قلبی پارت هشتم
رُمـٰٱنِ عِشقِ قَلْبیٓ❤️ پارت هشتم:
خلاصه که داشتم نوشیدنی میخوردم ک یهو مهلت اومد پیشمون
+خب دیگ چخبرا کمند؟
_سلامتی مهلا خانوم،شما چخبر؟
+هیچی والا ، خوشتیپ کردی!
_ما اینیم دیگه 😎
+وااااااییییی براتون گفتم یانه که دارم ازدواج میکنم؟
_اعععع واقعا چه خوب ، کی هست حالا خانوم خانومااااا
+ماشاالله بزنم به تخته چهارشونه ، خوش هیکل ، شکم شیش تیکه ، ورزشکار، خرپول ، مال خود خودمه
_باشه بابا همش برا خودت😐😂
دوباره شروع کرد به پز دادن😒اون دیگ چه بدبختیه که میخاد با این شیطان ازدواج کنه😐😂 بدبختتتتت 😂😂
ولی کیوان خیلی خوشگل شده ، نمیتونم ازش چشم بردارم
یهو نگام کرد منم نگاش کردم ، چشم تو چشم ^^
یه لبخند زد ، واییییی لبخندش داغونم کرد ، کثافط چقد خوشگل میخنده، میخام این خنده هاشو فقط براخودم باشه🕶️
کیوان بلند شد رفت غذا بیاره ، منم خواستم بلند شم برم غذا بیارم که کیوان گف:
+کمند خانوم بدین من براتون غذا بیارم
_نه شما به زحمت میوفتین ، خودم میارم
+این چه حرفیه
کیوان رف هم غذای منو و هم غذای خودشو بیاره ، داشت میومد ک یه دختره ی پر افاده جلوشو گرفت
+چقد خوشگلی تو
-خانوم محترم برو اونور
+اگه نرم چی میشه
بلند شدم رفتم و بازوی اون دختر رو کشیدم سمت خودم و بش گفتم:
_برو مزاحم نشو خانوم
+شما کی باشی؟؟
_من نامزد این آقا هستم و داری مزاحم میشی
این حرفو زدم خودمم هنگ کردم•_•
کیوان هم از اون لبخندا زد و سرشو انداخت پایین
+عاااا ببخشید مزاحم شدم
اینو گفت و رفت،داشتم نگاش میکردم که یهو کیوان صدام کرد
+کمند
پشت سرمو نگاه کردم که ...
وااااااییییی خداااااا
کیوان زانو زده بود و حلقه ای تو یه جعبه دستش بود
+با من ازدواج میکنی کمند؟
کل سالن از صدای مهمونا رف رو هوا که داشتن سوت و جیغ میزدن>~<
+قبول میکنی؟
منم بغضم از خوشحالی ترکید و بغلش کردم و گفتم :
_دوصت دارم🥺❤️
کل سالن از صدای دست و جیغ در شده بود ، منو کیوان هم دست همو گرفتیم و رفتیم نشستیم پیش بقیه
+داداش مبارکه ، زن داداش مبارکه😍(ندا)
منو کیوان هم همزمان باهم گفتیم مرسی عزیزم و زدیم زیر خنده❤️
مهلا اون گوشه چشماش داشت در میومد😂
اون شب بهترین شب زندگیم بود♡
دیگ راه افتادیم بریم خونه که رسیدیم از کیوان و ندا خدافظی کردم و رفتم خونه
لباسامو عوض کردم و رفتم پایین پیش مامان اینا
+چخبر کمند خانوم؟(کوروش)
_هیچی والا ، خیلی خوش گذشت😝😂
+خیلی نامردی
_مرسی مرسی😁
ک یهو تلفن خونه زنگ خورد ...
اینم یه پارت طولانی خدمت شما عزیزان💜✨
#کامنت_بزارین_لطفا
#نظرتون_رو_بگید
باتشکر^^💛
خلاصه که داشتم نوشیدنی میخوردم ک یهو مهلت اومد پیشمون
+خب دیگ چخبرا کمند؟
_سلامتی مهلا خانوم،شما چخبر؟
+هیچی والا ، خوشتیپ کردی!
_ما اینیم دیگه 😎
+وااااااییییی براتون گفتم یانه که دارم ازدواج میکنم؟
_اعععع واقعا چه خوب ، کی هست حالا خانوم خانومااااا
+ماشاالله بزنم به تخته چهارشونه ، خوش هیکل ، شکم شیش تیکه ، ورزشکار، خرپول ، مال خود خودمه
_باشه بابا همش برا خودت😐😂
دوباره شروع کرد به پز دادن😒اون دیگ چه بدبختیه که میخاد با این شیطان ازدواج کنه😐😂 بدبختتتتت 😂😂
ولی کیوان خیلی خوشگل شده ، نمیتونم ازش چشم بردارم
یهو نگام کرد منم نگاش کردم ، چشم تو چشم ^^
یه لبخند زد ، واییییی لبخندش داغونم کرد ، کثافط چقد خوشگل میخنده، میخام این خنده هاشو فقط براخودم باشه🕶️
کیوان بلند شد رفت غذا بیاره ، منم خواستم بلند شم برم غذا بیارم که کیوان گف:
+کمند خانوم بدین من براتون غذا بیارم
_نه شما به زحمت میوفتین ، خودم میارم
+این چه حرفیه
کیوان رف هم غذای منو و هم غذای خودشو بیاره ، داشت میومد ک یه دختره ی پر افاده جلوشو گرفت
+چقد خوشگلی تو
-خانوم محترم برو اونور
+اگه نرم چی میشه
بلند شدم رفتم و بازوی اون دختر رو کشیدم سمت خودم و بش گفتم:
_برو مزاحم نشو خانوم
+شما کی باشی؟؟
_من نامزد این آقا هستم و داری مزاحم میشی
این حرفو زدم خودمم هنگ کردم•_•
کیوان هم از اون لبخندا زد و سرشو انداخت پایین
+عاااا ببخشید مزاحم شدم
اینو گفت و رفت،داشتم نگاش میکردم که یهو کیوان صدام کرد
+کمند
پشت سرمو نگاه کردم که ...
وااااااییییی خداااااا
کیوان زانو زده بود و حلقه ای تو یه جعبه دستش بود
+با من ازدواج میکنی کمند؟
کل سالن از صدای مهمونا رف رو هوا که داشتن سوت و جیغ میزدن>~<
+قبول میکنی؟
منم بغضم از خوشحالی ترکید و بغلش کردم و گفتم :
_دوصت دارم🥺❤️
کل سالن از صدای دست و جیغ در شده بود ، منو کیوان هم دست همو گرفتیم و رفتیم نشستیم پیش بقیه
+داداش مبارکه ، زن داداش مبارکه😍(ندا)
منو کیوان هم همزمان باهم گفتیم مرسی عزیزم و زدیم زیر خنده❤️
مهلا اون گوشه چشماش داشت در میومد😂
اون شب بهترین شب زندگیم بود♡
دیگ راه افتادیم بریم خونه که رسیدیم از کیوان و ندا خدافظی کردم و رفتم خونه
لباسامو عوض کردم و رفتم پایین پیش مامان اینا
+چخبر کمند خانوم؟(کوروش)
_هیچی والا ، خیلی خوش گذشت😝😂
+خیلی نامردی
_مرسی مرسی😁
ک یهو تلفن خونه زنگ خورد ...
اینم یه پارت طولانی خدمت شما عزیزان💜✨
#کامنت_بزارین_لطفا
#نظرتون_رو_بگید
باتشکر^^💛
- ۷.۷k
- ۲۰ مرداد ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط