وقتی پدرخوانده تو بود...
وقتی پدرخوانده تو بود...
پارت یازده
ویو ا.ت
نیم ساعتی شده بود که جیمین پایین بود که یکدفعه صدا دادش در اومد +خدا به داد برسه
سریع رفتم پایین که دیدم داره با یه دختره دعوا میکنه
_از خونه من گمشو بیرون لینا (یاد اسم پفک افتادم 😂)
#سر من داد نزن جیمین یادت رفته که من بودم حالت رو خوب کردم مثل اینکه
نمیدونم چرا ولی از شنیدن این جمله عصبانی شدم اون خوبش کرده ؟!هه از پله ها اومدم پایین و سر دختره داد زدن
+چی میگی تو هااا تو خوبش کردی ؟! هه
با دستم زدم به قفسه سینش و هولش دادم
+بهتره بری بیرون
#تو کی هستی اصلا هومم؟!
+ببین به تو هیچ ربطی نداره من کی هستم خب؟! فقط این رو بدون که برا جیمین مهم هستم (ارواح عمت😂)
#ببین یه زمانی منم براش مهم بودم اما چیکار کرد اون هومم ولم کرد
+شاید تو یکاری کردی که ولت کنه وگرنه جیمینی که من میشناسم عمرا کسی رو به این راحتی ول کنه
#ببین _لینا اون...دهنت رو ...ببند (شمرده شمرده)
_تو بودی که خیانت کردی تو بودی که رفتی با پسر داییم نه من
+ببین خانم به اصطلاح محترم یا گم میشی از خونه میری و دیگه هیچوقت قیافه نحست رو نبینم یا همین الان میگم بندازنت بیرون #باشع میرم ولی مطمئن باش نمیزارم راحت زندگی کنید +گمشو بیرونن (داد)
لینا رفت بیرون و برگشتم به جیمین نگاه کردم
_حتی فکرشم نکن توضیح بدم برا تو یه وجب بچه
+بچه خودتی اصلا ایشش
_(خنده ریز)
رفتم بالا که جیمین گفت
_ا.ت امشب دوستم میاد از خارج...
+باشه از اتاق بیرون نمیام
_اتفاقا یه لباس قشنگ بپوش بیا دوست ها همه جمعیم
سریع رفتم پایین
+واقعا _چی واقعا؟!
+واقعا منم میتونم باشم (ذوق زده) _اره خانم کوچولو حالا برو بالا +باشهه
رفتم بالا تو کمد رو نگاه کردم که لباس چی خوبه برا امشب یک دفعه چشمم خورد به یه در که ته کمد بود در رو باز کردم و رفتم داخل که با کلی لباس های دخترانه برخوردم
+وایی چه خوشگلن مخصوصا این آبیه
یه لباس آبی تقریبا بلند رو برداشتم و رفتم سمت کفش ها یه کفش هم برداشتم و داشتم بیرون میامدم که چشمم خورد به کلی اکسسوری چند تاشون رو برداشتم اومدم بیرون
+شبیه خونه های عجیب غریب هست هعیی وایستا اگر جیمین بفهمه چی؟! نه نه بابا اون از کجا میخواد بدونه
رفتم برای شب حاظر شدم اول یه دوش سی مینی گرفتم و موهام رو باز گذاشتم و اتو کردم لباس ها هم تنم کردم که ساعت هشت شد داشتم میرفتم بیرون که یه اتاق توجه منو به خودش جلب کرد
+بزار اینجا هم اول برم (آروم)
رفتم سمتش دستگیره رو گرفتم که یکدفعه...
لباس و مدل و مو و کفش ا.ت بعلاوه اون اتاق پر از لباس تو اسلاید ها هست
نظر یادت نره رفیق!
#bts#army#BTS#ARMY#BANGTAN#JIMIN
پارت یازده
ویو ا.ت
نیم ساعتی شده بود که جیمین پایین بود که یکدفعه صدا دادش در اومد +خدا به داد برسه
سریع رفتم پایین که دیدم داره با یه دختره دعوا میکنه
_از خونه من گمشو بیرون لینا (یاد اسم پفک افتادم 😂)
#سر من داد نزن جیمین یادت رفته که من بودم حالت رو خوب کردم مثل اینکه
نمیدونم چرا ولی از شنیدن این جمله عصبانی شدم اون خوبش کرده ؟!هه از پله ها اومدم پایین و سر دختره داد زدن
+چی میگی تو هااا تو خوبش کردی ؟! هه
با دستم زدم به قفسه سینش و هولش دادم
+بهتره بری بیرون
#تو کی هستی اصلا هومم؟!
+ببین به تو هیچ ربطی نداره من کی هستم خب؟! فقط این رو بدون که برا جیمین مهم هستم (ارواح عمت😂)
#ببین یه زمانی منم براش مهم بودم اما چیکار کرد اون هومم ولم کرد
+شاید تو یکاری کردی که ولت کنه وگرنه جیمینی که من میشناسم عمرا کسی رو به این راحتی ول کنه
#ببین _لینا اون...دهنت رو ...ببند (شمرده شمرده)
_تو بودی که خیانت کردی تو بودی که رفتی با پسر داییم نه من
+ببین خانم به اصطلاح محترم یا گم میشی از خونه میری و دیگه هیچوقت قیافه نحست رو نبینم یا همین الان میگم بندازنت بیرون #باشع میرم ولی مطمئن باش نمیزارم راحت زندگی کنید +گمشو بیرونن (داد)
لینا رفت بیرون و برگشتم به جیمین نگاه کردم
_حتی فکرشم نکن توضیح بدم برا تو یه وجب بچه
+بچه خودتی اصلا ایشش
_(خنده ریز)
رفتم بالا که جیمین گفت
_ا.ت امشب دوستم میاد از خارج...
+باشه از اتاق بیرون نمیام
_اتفاقا یه لباس قشنگ بپوش بیا دوست ها همه جمعیم
سریع رفتم پایین
+واقعا _چی واقعا؟!
+واقعا منم میتونم باشم (ذوق زده) _اره خانم کوچولو حالا برو بالا +باشهه
رفتم بالا تو کمد رو نگاه کردم که لباس چی خوبه برا امشب یک دفعه چشمم خورد به یه در که ته کمد بود در رو باز کردم و رفتم داخل که با کلی لباس های دخترانه برخوردم
+وایی چه خوشگلن مخصوصا این آبیه
یه لباس آبی تقریبا بلند رو برداشتم و رفتم سمت کفش ها یه کفش هم برداشتم و داشتم بیرون میامدم که چشمم خورد به کلی اکسسوری چند تاشون رو برداشتم اومدم بیرون
+شبیه خونه های عجیب غریب هست هعیی وایستا اگر جیمین بفهمه چی؟! نه نه بابا اون از کجا میخواد بدونه
رفتم برای شب حاظر شدم اول یه دوش سی مینی گرفتم و موهام رو باز گذاشتم و اتو کردم لباس ها هم تنم کردم که ساعت هشت شد داشتم میرفتم بیرون که یه اتاق توجه منو به خودش جلب کرد
+بزار اینجا هم اول برم (آروم)
رفتم سمتش دستگیره رو گرفتم که یکدفعه...
لباس و مدل و مو و کفش ا.ت بعلاوه اون اتاق پر از لباس تو اسلاید ها هست
نظر یادت نره رفیق!
#bts#army#BTS#ARMY#BANGTAN#JIMIN
۵۹.۴k
۲۵ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.