P70بعد از کلی احوالپرسی....نشستیم رو مبل....من و تهیونگ ر
P70بعد از کلی احوالپرسی....نشستیم رو مبل....من و تهیونگ رو مبل سه نفره نشسته بودیم که من با کلی فاصله ازش نشسته بودم....
هالک:من میتونم پیش شما بشینم...
+حتم...
_نه نمیشه....
دستمو گرفت و کشیدم و چسبوندم به خودش
+میخوام بشینم پیشش....چیکار داری....
_ات....دهنتو ببند....میدونی حوصله ندارم!
&تهیونگ......همسرته؟
_اره.....
×او...خیلی بهم میاین.....
_ممنون...
*ولی به نظرم اگه همون ۹ سال پیش تهیونگ و هلن رو برای هم میکردیم....الان گروه تجاریمون پیشرفته تر بود.....
+چ..چی؟
÷ز...زنعمو...چی میگید؟
درباره چی صحبت میکنید؟
&وا....اوپا...خودت بگو...مگه قرار نبود ما باهم ازدواج کنیم؟
*درسته... تهیونگ عاشق هلن من بود.....
=چی شده؟
&الان چی تهیونگ؟هنوزم حاضر نیستی با زنی که خودت دختر بودنشو گرفتی زندگی کنی؟
+(شوک) م...من بچم داره گریه میکنه....ببخشید....
_ات.....
با گریه و شوک از پله ها رفتم بالا......
هیچی نمیتونم بگم....
چون حرفاشون یکی دوتا نبوده....نمیخوام فکر کنم!هه....من فکر نکنم؟اونم کی....من...
رفتم تو تخت و از ته دل گریه کردم...
_ات.....
+نمیخوام ببینمت ته....برو برو...ازت بدم میاد تهیونگ....ازت متنفرم....برو ....متنفرم ازتتت(گریه)
_ات.....
+خفه شوو تهیونگگگگ(گریه)
_میخوام حرف بزنمممم(داد)
+(هق هق)
_گریه نکن....گریه نکن اتم.....
+برو گمشووو....
_ات...دروغ میگفت....قسم میخورم...
+برو بابا....
_بخدا...من دخترونگیشو نگرفتم.....من حتی.......بهم اعتماد کن..به شوهرت اعتماد نداری؟؟...
+نه...ندارم....چرا بهم نگفتی تهیونگ؟چراااا؟(گریه)
من چرا باید از دهن اون بشنوم؟که شما باید باهم ازدواج میکردید هااااا؟(داد و گریه)
_ات...
بزور بغلم کرد.....بین بازو هاش فرو رفتم.....
_هیشش...آروم باش....
من با اون رابطه نداشتم ات....قسم میخورم.....
ات...تو که حرفشو باور نکردی ها؟
+تو بهم نگفتی...اینو باور میکنم....چون در اون حد که بری یکیو بکنی نیستی....
ولی....اگه الانم هنوز بهش علاقه نداری میتونی بری......برووو تهیونگ....
از چشمم افتادی با اینکارات....برو...
البته چه دلیلی داره باور نکنم؟
وقتی خودش تو چشمای من زا زده و داره این حرفو میزنه...
_ات....اینکارو نکن با من....من قسم میخورم ات....باورم کن....
+گریه)
_ات .....گریه نکن....توروخدا....
+دوسش داشتی؟
_اون گذشته رفته....
+با تو ام.....
_اره....ولی الان نه ات....من عاشقتم....چرا باورم نمیکنی عزیزم؟ها؟
اصلا پا میشیم میریم خونه هوم؟بریم اینا رو هم نبینیم....
+.....
بلند شد و خیلی عصبی رفت بیرون......
از اتاق زدم بیرون.....بعد از ۱ دقیقه صدای جیغ و داد اون دختره اومد....
زود اتاقشو پیدا کردم و درو باز کردم....
تهیونگ داشت کتکش میزد...
&ببخشیددددد...(گریه)اشتباه کروم تهیونگ...
_تا تو باشی شر و بر نگیییی.....
+ته...تهیونگ ولش کن.....ته باشه
هالک:من میتونم پیش شما بشینم...
+حتم...
_نه نمیشه....
دستمو گرفت و کشیدم و چسبوندم به خودش
+میخوام بشینم پیشش....چیکار داری....
_ات....دهنتو ببند....میدونی حوصله ندارم!
&تهیونگ......همسرته؟
_اره.....
×او...خیلی بهم میاین.....
_ممنون...
*ولی به نظرم اگه همون ۹ سال پیش تهیونگ و هلن رو برای هم میکردیم....الان گروه تجاریمون پیشرفته تر بود.....
+چ..چی؟
÷ز...زنعمو...چی میگید؟
درباره چی صحبت میکنید؟
&وا....اوپا...خودت بگو...مگه قرار نبود ما باهم ازدواج کنیم؟
*درسته... تهیونگ عاشق هلن من بود.....
=چی شده؟
&الان چی تهیونگ؟هنوزم حاضر نیستی با زنی که خودت دختر بودنشو گرفتی زندگی کنی؟
+(شوک) م...من بچم داره گریه میکنه....ببخشید....
_ات.....
با گریه و شوک از پله ها رفتم بالا......
هیچی نمیتونم بگم....
چون حرفاشون یکی دوتا نبوده....نمیخوام فکر کنم!هه....من فکر نکنم؟اونم کی....من...
رفتم تو تخت و از ته دل گریه کردم...
_ات.....
+نمیخوام ببینمت ته....برو برو...ازت بدم میاد تهیونگ....ازت متنفرم....برو ....متنفرم ازتتت(گریه)
_ات.....
+خفه شوو تهیونگگگگ(گریه)
_میخوام حرف بزنمممم(داد)
+(هق هق)
_گریه نکن....گریه نکن اتم.....
+برو گمشووو....
_ات...دروغ میگفت....قسم میخورم...
+برو بابا....
_بخدا...من دخترونگیشو نگرفتم.....من حتی.......بهم اعتماد کن..به شوهرت اعتماد نداری؟؟...
+نه...ندارم....چرا بهم نگفتی تهیونگ؟چراااا؟(گریه)
من چرا باید از دهن اون بشنوم؟که شما باید باهم ازدواج میکردید هااااا؟(داد و گریه)
_ات...
بزور بغلم کرد.....بین بازو هاش فرو رفتم.....
_هیشش...آروم باش....
من با اون رابطه نداشتم ات....قسم میخورم.....
ات...تو که حرفشو باور نکردی ها؟
+تو بهم نگفتی...اینو باور میکنم....چون در اون حد که بری یکیو بکنی نیستی....
ولی....اگه الانم هنوز بهش علاقه نداری میتونی بری......برووو تهیونگ....
از چشمم افتادی با اینکارات....برو...
البته چه دلیلی داره باور نکنم؟
وقتی خودش تو چشمای من زا زده و داره این حرفو میزنه...
_ات....اینکارو نکن با من....من قسم میخورم ات....باورم کن....
+گریه)
_ات .....گریه نکن....توروخدا....
+دوسش داشتی؟
_اون گذشته رفته....
+با تو ام.....
_اره....ولی الان نه ات....من عاشقتم....چرا باورم نمیکنی عزیزم؟ها؟
اصلا پا میشیم میریم خونه هوم؟بریم اینا رو هم نبینیم....
+.....
بلند شد و خیلی عصبی رفت بیرون......
از اتاق زدم بیرون.....بعد از ۱ دقیقه صدای جیغ و داد اون دختره اومد....
زود اتاقشو پیدا کردم و درو باز کردم....
تهیونگ داشت کتکش میزد...
&ببخشیددددد...(گریه)اشتباه کروم تهیونگ...
_تا تو باشی شر و بر نگیییی.....
+ته...تهیونگ ولش کن.....ته باشه
۳۵.۶k
۱۹ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.