پارت271
#پارت271
مهری که به طرف روزبه خم شده بود با شنیدن صدای بهنام صاف ایستاد.
_عه سلام بهنام !
روزبه هم لبخندی زد و سلام داد.
بهنام جلورفت و طرف دیگر تخت روزبه ایستاد!
یک تای ابرویش را بالا داد.
_انگاری حالت خوبه!
روزبه سرش را تکان داد !
_آره خداروشکر ، بهترم!
بهنام نگاهی به دست مهری که دست روزبه را گرفته بود انداخت .
چشم هایش را ریز کرد و پس از مکثی بلند گفت:
_واقعا از خودتون خجالت نمی کشید؟
مهری با خنده گفت :
_دیگه چی شده بهنام؟
بهنام بی توجه ادامه داد:
_نه واقعا تا کی میخواید به این کاراتون ادامه بدید؟؟؟
روزبه نفسش را بیرون داد و رو به بهنام گفت :
_واضح حرف بزن؟
فرشید و عاطفه هم جلو آمدند و پایین تخت روزبه ایستادند!
بهنام با دلخوری گفت:
_خب منم دلم میخواد یکیو داشته باشم ، اَه ، دیگ ب چ زبونی بگم ؟
واقعا شما نباید بفهمید با ای کاراتون ممکنه منم دلم بخواد؟
مهری که به طرف روزبه خم شده بود با شنیدن صدای بهنام صاف ایستاد.
_عه سلام بهنام !
روزبه هم لبخندی زد و سلام داد.
بهنام جلورفت و طرف دیگر تخت روزبه ایستاد!
یک تای ابرویش را بالا داد.
_انگاری حالت خوبه!
روزبه سرش را تکان داد !
_آره خداروشکر ، بهترم!
بهنام نگاهی به دست مهری که دست روزبه را گرفته بود انداخت .
چشم هایش را ریز کرد و پس از مکثی بلند گفت:
_واقعا از خودتون خجالت نمی کشید؟
مهری با خنده گفت :
_دیگه چی شده بهنام؟
بهنام بی توجه ادامه داد:
_نه واقعا تا کی میخواید به این کاراتون ادامه بدید؟؟؟
روزبه نفسش را بیرون داد و رو به بهنام گفت :
_واضح حرف بزن؟
فرشید و عاطفه هم جلو آمدند و پایین تخت روزبه ایستادند!
بهنام با دلخوری گفت:
_خب منم دلم میخواد یکیو داشته باشم ، اَه ، دیگ ب چ زبونی بگم ؟
واقعا شما نباید بفهمید با ای کاراتون ممکنه منم دلم بخواد؟
۳.۰k
۱۵ مهر ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.