پارت

#پارت272

فرشید بلند خندید و بهنام به سمتش هجوم برد و عاطفه خودش را عقب کشید.

بهنام_کوفت و مرض نخند !
بده دارم بتون میگم الاغا!!!!

روزبه_نیس ک تو دست به سینه نشستی منتظری ما واست آستین بالا بزنیم!

فرشید وسط حرف روزبه پرید و گفت:

_مهری شما دختر مختر زیاد دارید تو فک و فامیلتون!
جور کن یکیو دیگ !

مهری اخم کرد و بهنام با قیافه ای مظلوم به مهرنوش نگاه کرد.

مهری_نه خیرم ! مگه من خیره ی دوست دخترم ؟؟

و رویش را برگرداند به طرف روزبه !

روزبه به مهری نگاهی انداخت و با خنده آرام طوری که فقط مهری بشنود گفت :

_اون دختر ، گنده دماغه بود !
چیکارت میشد؟
اسمش مهناز بود؟
اونو جور کن واسش شاید اون بتونه حریف بهنام شه!

مهری_اون الناز بود بعدشم من اونقدارم بدجنس نیسم ک بخوام اونو ب کسی پیشنهاد بدم !

روزبه دست مهری را فشار داد و زمزمه کرد:

_قربون دل مهربونت بشم نه؟

بهنام _آی آی آی
بازم در گوشی؟؟
والا خجالت داره !
ینی اومدم عیادتت یکم تحویلم بگیر!

روزبه خندید و فرشید گفت:

_بیا بهنام جان بیا از خودت پذیرایی کن ...


....
دیدگاه ها (۱)

#پارت272 _کوفت بخورم خو؟ کوفت!دلم خوشه رفیق دارم!عاطفه به شد...

#پارت273چند روز بعد ...فرشید کوله پشتی ب دست در اتاق را باز ...

#پارت271مهری که به طرف روزبه خم شده بود با شنیدن صدای بهنام ...

#پارت269وارد بیمارستان شد .کلاهش را پایین تر کشید و به طرف ا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط