پیوند جادو ۱: p9
پیوند جادو پارت نهم
_«ببخشید میتونم باهات صحبت کنم؟ وقت داری؟» به چشماش زل زده بودم انگار که شانس آخرم برای دوستی بود.
+« همون دختر لوسه درسته؟» چیزی نگفتم ولی ادامه دادم:
_« میتونم اسمتو بپرسم؟»
+باپوزخند*« جدی منو نمیشناسی؟ من دراکو مالفوی هستم، جنابعالی؟»
_«از اشناییت خوشوقتم منم ا/ت هستم» ✨👀
+«خب منظور؟» دستم رو سمتش دراز کردم:
_« میتونیم با هم دوست بشیم؟؟»
از بالا به پایین بهم نگاه کرد:+« دستم میندازی؟خودت چی فکر میکنی؟ عمرا! (با عصبانیت)» و رفت...
رفت.
یهو گرمی روی شونم حس کردم سریع برگشتم و با هری چشم تو چشم شدم.
=«ات! جدی رفتی با اون دوست بشی؟خدایا (نفس عمیق)ببین...یادت باشه من همیشه اینجام پیش تو!»
الیور: هی هری! بدو دیگه الان باید تمرین کنیم!
=«ببخشید ا/ت باید برم میبینمت!»
الیور:«هری این خواهرته؟» هری سر تکون داد.:«ا/ته»
الیور:«اوه عام...خوشوقتم ا/ت...فردا کوئیدیچه میای دیگه؟داداشت بازیش خیلی خوبه ولی به من نمیرسه😌...خوشحال میشم بیای»
=«باشه دیگه الیور بیا بریم، خدافظ ا/ت»
و من دوباره موندم.
تنها.
_«ببخشید میتونم باهات صحبت کنم؟ وقت داری؟» به چشماش زل زده بودم انگار که شانس آخرم برای دوستی بود.
+« همون دختر لوسه درسته؟» چیزی نگفتم ولی ادامه دادم:
_« میتونم اسمتو بپرسم؟»
+باپوزخند*« جدی منو نمیشناسی؟ من دراکو مالفوی هستم، جنابعالی؟»
_«از اشناییت خوشوقتم منم ا/ت هستم» ✨👀
+«خب منظور؟» دستم رو سمتش دراز کردم:
_« میتونیم با هم دوست بشیم؟؟»
از بالا به پایین بهم نگاه کرد:+« دستم میندازی؟خودت چی فکر میکنی؟ عمرا! (با عصبانیت)» و رفت...
رفت.
یهو گرمی روی شونم حس کردم سریع برگشتم و با هری چشم تو چشم شدم.
=«ات! جدی رفتی با اون دوست بشی؟خدایا (نفس عمیق)ببین...یادت باشه من همیشه اینجام پیش تو!»
الیور: هی هری! بدو دیگه الان باید تمرین کنیم!
=«ببخشید ا/ت باید برم میبینمت!»
الیور:«هری این خواهرته؟» هری سر تکون داد.:«ا/ته»
الیور:«اوه عام...خوشوقتم ا/ت...فردا کوئیدیچه میای دیگه؟داداشت بازیش خیلی خوبه ولی به من نمیرسه😌...خوشحال میشم بیای»
=«باشه دیگه الیور بیا بریم، خدافظ ا/ت»
و من دوباره موندم.
تنها.
- ۱۷۳
- ۲۸ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط